Friday, December 08, 2006

 

arshiwe maghalat daneshjooi

جنبش دانش جوئی درجستجوی گفتمان جدید

تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

جنبش دانش جوئی همان گونه که دربرخی بیانیه ها ومقالات و مصاحبه های فعالین جنبش دانش جوئی ابراز شده است، درپی شکست گفتمان اصلاح طلبی درجستجوی گفتمان جدیدی است.
بی تردید، گفتمان جدید بدون نقد همه جانبه و ریشه ای گفتمان شکست خورده ونقد نسبت جنبش دانش جوئی با آن ناممکن است. بنیاد نقد فوق را می توان در دومحور، شکست اندیشه تحقق ولایت مشروط ازیکسو و گسست پروژه اصلاح طلبی ازتکیه برمردم و جنبش های اجتماعی و مطالبات آن ها ازسوی دیگرجستجوکرد. درنقد عملکرد جنبش دانش جوئی می توان دریک کلام به حاکمیت "نگاه به بالا" دراین جنبش و بازی دربساط بالائی ها اشاره کرد.
برپایه نقد فوق است که مقولات کلیدی گفتمان جدید هویت پیداکرده و شفاف می گردند. درنقد شکست جنبش اصلاح طلبی نباید تنها به نقد سیاسی آن اکتفاکرد. این نقد باید هم زمان درهرسه بعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی صورت گیرد. واکنش مردم به روند موسوم به تؤسعه باصطلاح سیاسی بسیار روشن است. تحریم شوراهای اسلامی شهر وروستا وبویژه تحریم انتخابات هفتم درکلان شهرها توسط 70 درصد شهروندان نمی تواند ازدیدگان کسی پوشیده بماند. اما نقد این گفتمان درعرصه های اقتصادی و اجتماعی غالبا مغفول می ماند. محمدخاتمی اخیرا درسخنانی موفقیت عرصه اقتصادی را بیش از عرصه سیاسی دانسته و ازسوی دستیاران وی با مباهات گفته می شود که تنها درطی سال 82 باندازه ده سال دورا ن قبلی باصطلاح خصوصی سازی صورت گرفته است. اما آیا این باصطلاح تؤسعه اقتصادی و خصوصی سازی بجز افزایش تصاعدی بیکاری و خانه خرابی میلیون ها تن، حذف خدمات و تأمین های اجتماعی، گسترش تصاعدی فساد و غارت و حتی تقویت و تحکیم مواضع مافیای اقتصادی و باندهای تحت کنترل جناح موسوم به اقتدارگرایان حاصلی داشته است؟ تا آن جاکه به نظر وواکنش مردم و انبوه زحمتکشان نسبت به این روند مربوط می شود آنان به عریان ترین وجهی ازطریق اعتراضات پردامنه ومداوم–که ازدید هیچ کس نمی تواند پنها ن بماند- ارزیابی و واکنش خود را نسبت به روند فوق نشان داده اند. اعتراضات روبگسترش قاطبه کارگران و معلمان و پرستاران وحتی خود دانش جویان ...ازجمله دلایل صحت ادعای فوق است. دربعد اجتماعی درطی سالیان اخیر تشدید ستم و آپارتاید جنسی و گسترش بی سابقه تجارت و داد وستد جنسی، افزایش بی سابقه کودکان خیابانی و دامنه اعتیاد، رویکرد گسترده به فروش اعضاء و جوارح اندام خود برای گذران زندگی و بالأخره تشدید ستم ملی- مذهبی براقلیت ها ی قومی اززمره نشانه های وخامت روزافزون وضعیت اجتماعی است.
بنابراین در گفتمان جدید درکنارمقولاتی چون جمهوریت، درخواست حکومت عرفی مبتنی برجدائی دین ازدولت وطرح آزادی لازم است برمطالبات اقتصادی و اجتماعی نیز به همان اندازه اهمیت داده شود. بدون طرح مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم، سخن گفتن از نقد گفتمان شکست خورده هنوز یک نقد نیم بند ویک جانبه بوده و نمی توان ازطریق بسیج جبنش های اجتماعی و پیوند با آن ها، مقولات معطوف به دمکراسی و آزادی را ازفضا های باصطلاح گل خانه ای و ازمیان نخبگان و محدوده احزاب و گروهای رسمی موجود درعرصه سیاست به متن جامعه و بسوی اعماق سوق داد.
در برخورد با ضرورت یک نقد همه جانبه نسبت به گفتمان شکست خورده، درمیان صفوف جنبش دانش جوئی ما شاهد حضور سه گفتمان ولایت مشروط ، گفتمان نئو لیبرالیستی و گفتمان آزادی و برابری اجتماعی هستیم. در وجه اصلاح طلبانه ما شاهد فعالیت کسانی هستیم که هم چنا ن تلاش می کنند تا با استفاده ازسنگرهائی که دراختیاردارند جنبش دانش جویی را در چنبره گذشته و تاروپود یک نظام مذهبی نگهدارند. سیاست های حاکم بر انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی نمونه برجسته ای از این تلاش های مذبوحانه به شمارمی رود. تنها نگاهی به مطالب مبادله درنشست این نهاد ونیز بیانیه این انجمن به مناسبت به 18تیر-که درآن هم چنان از مواضع "رهبر معظم سخن" به میان می آید و نسبت به اپوزیسیون خارج خط و نشان کشیده می شود- نشان می دهد که بقایای واپسگرائی تا چه جد دروجود آنان ریشه کرده است. تلاش جبهه مشارکت برای سازماندهی هسته های دانش جوئی دردانشگاه های مختلف برای کنترل حرکات دانش جوئی و سمت و سو دادن به آن درچهارچوب "تفسیر دمکراتیک" از قانون اساسی گوشه دیگری ازاین گونه تلاش های واپسگرایانه را به نمایش می گذارد. درخواست این گونه تشکل ها از رژيم برای دادن مجوز جهت برگزاری مراسم 18تیرو به انتظار آن نشستن نشان می دهد که تا چه اندازه آنان از روح حاکم برمختصه های دوره جدید که مبارزات فراقانونی از جمله یافته های مسلم آن است بیگانه هستند. گفتمان دوم گرچه در مبارزه علیه کلیت رژیم باگفتمان سوم همسو است اما نقد گفتمان شکست خورده اصلاح طلبی را فقط درمحدوده سیاسی دنبال می کند. آنها انتقادی نسبت به کلیت سیاست های تباه کننده اقتصادی و اجتماعی اصلاح طلبان ندارند.
و بالأخره باید به گفتمان طیف سوم یعنی مدافعان آزادی و برابری اجتماعی اشاره کرد که برپایه نقد همه جانبه گفتمان شکست خورده ، با تأکید برپیوند جدانشدنی اندیشه آزادی و برابری، تکیه برجنبش های اجتماعی و شفاف سازی مطالبات و تقویت همبستگی آنان و پیوند جنبش دانش جوئی با جبنش جهانی روبه گسترش ضد سرمایه داری قراردارد.
این گرایش گرچه بدلیل نضج جنبش های اجتماعی و مطرح شدن همزمان و ترکیبی مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و باتوجه به شکاف های روزافزون طبقاتی و جنسی و قومی- مذهبی درسطح جامعه وهم چنین بدلیل خاستگاه طبقاتی اکثریت بزرگی از دانش جویان وافق تیره پس ازاتمام دوران دانشگاه زمینه های خوبی برای رشد و بالندگی دارد، وحتی از هم اکنون شاهد پیدایش جوانه های امیدبخشی چون اعلام حمایت و همبستگی گروهی از کارگران اخراجی و بیکارشده و یا پرستاران با جنبش دانش جوئی هستیم، اما هنوز تا فرادستی گفتمان این گرایش درسطح جنبش دانش جوئی فاصله داریم.
هم اکنون اصلاح طلبان درون وبیرون ازحاکمیت تلاش وسیعی را بکارگرفته اند تا باردیگر جنبنش دانش جوئی را هم چون تسمه نقاله و یا چون محللی درخدمت اهداف خود و این بار درقالب ائتلاف های احزاب و نیروهای اصلاح طلب شکست خورده و یانیمه شکست خورده دربیاورند. چنان که نهضت آزادی که خود از حامیان پروپاقرص اصلاح طلبان حکومتی بوده و هست پیام تأسیس پارلمان دانشجویی می دهد و جبهه مشارکت، فقیه رضوی را وارد دستگاه رهبری تحکیم وحدت می کند، تا شاید باردیگر جنبش دانش جویی را با مشغول کردن به بازی دربساط بالائی ها درخدمت اهداف خود بکارگیرد. اما ازسوی دیگر می توان امیدواربود که جنبش دانش جوئی علیرغم کشاکش فوق درپی تعمیق نقد ریشه ای و همه جانبه ازگذشته، با عبور از بازی در بساط نیروها و احزاب موجود، پیوند با اعماق و جنبش های اجتماعی وتقویت هم بستگی آن ها با یکدیگر را بعنوان خط راهنمای خود منبای هرگونه تلاش دردوره جدید قرار دهد. 8.07.2004-18.4.83



*****


آرمیده طوفان*
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

نگاهی به جوش و خروش دانشجویان به مناسبت برگزاری سالگرد 16 آذر برش خوبی است برای مشاهده آن چه که درزیر پوست جنبش دانشجوئی می گذرد و نیز با تقریب کمتری، از آن چه که دراعماق جامعه ملتهب ایران درجریان است. چراکه چهره غیررسمی وروتوش نشده جنبش دانشجوئی سخن های دیگری برای گفتن دارد. سرفصل های تأمل برانگیز خروش 16 آذر امسال را باهم مرور کنیم:
1-ناکام کردن کردن مصادره روزدانشجو توسط حکومت اسلامی
گرچه خاتمی ازچندسال پیش بامشاهده رویکرد قاطبه دانشجویان نسبت به دولت مدعی اصلاحات، پشت دستش را داغ کرده بود که درمراسم روز دانشجو آفتابی نشود. اما یک باردیگر ناپرهیزی کرده وهوس شرکت در مراسم روز دانشجودر دانشگاه فنی تهران درپایان ماه های آخرریاست جمهوری اورا به رودرروئی با دانشجویان کشاند. دراصل قراربود یک سالن کوچک باجمعیت ازقبل دست چین شده و بدون حضور هزاران دانشجوی معترض، و حفاظت شده بوسیله داربست های آهنین و بی شمار مأموران امنیتی، ضامن برگزاری موفقیت آمیزاین مراسم دولتی باشد. آن هم درشرایطی که جنبش دانشجوئی درزیر بیشترین فشارسرکوب و پیگردهای گسترده قرار دارد.اما هجوم هزاران دانشجوی خشمگین با شکستن وگشودن درب های سالن حفاظت شده، تلاش سردمدران رژیم را برای مصادره روزدانشجوو مسخ آن با ناکامی مواجه ساخت و آن را تبدیل به محکمه ای علیه نظام حاکم کرد. دانش جویان آمده بودند باشعارهای مرگ براستبداد و مرگ بردیکتاتور،رفراندوم رفراندوم این است شعار مردم، خاتمی خاتمی حیاکن (شعاری که معمولا درکنار اسامی کسانی چون خامنه ای ورفسنجانی قرارمی گرفت)،مجلس فرمایشی انحلال انحلال، و... کل کارنامه اصلاح طلبان دولتی و کل موجودیت نظام را به چالش بکشند. و خاتمی آمده بود تابگوید به باوراو جمهوری اسلامی دموکراتیک ترین نظامی است که کشوربدان نائل شده و به آن نیز نیازدارد. و این سخن او درشرایطی که جناح حاکم درحال تدارک مراسم رسمی تدفین جسد به روی دست مانده اصلاحات و شخص خاتمی است و خیزبلندی را برای استقرارتمام عیار حکومت اسلامی و بناکردن حکومت وحشت و تباهی برداشته است،بقدر کافی ادعاهای وی را مضحک ساخته و موجب فوران خشم دانشجویان گردید*.
2-آزادی زن، آزادی همه گان است
حضورانبوه زنان دانشجودراعتراضات فوق و نقش فعال آن ها درروز دانشجو ازمشخصات دیگر برگزاری 16 آذرامسال بود. سخنرانی یکی ازدختران دانشجو درپشت میکروفون درافشای خشونت نیروهای امنیتی نقش مهمی درتغییر جو عمومی علیه گردانندگان دولتی وبهم زدن ابتکار عمل و آرایش صفوف سازمان دهندگان مراسم داشت. و مهم تراز آن طرح برخی شعارها و مطالبات دردفاع ازحقوق زنان حکایت گرجوانه زدن نهالی است که حکایت ازعزم دانشجویان دختر برای حضور مستقل و با مطالبات مشخص درجنبش دانشجوئی دارد. آیا می توان آن را طلیعه بیداری بزرگ توسط نیمی از جامعه برای پایان دادن به نقش سیاهی لشکرتحمیل شده به آن درجنبش ضداستبدادی بشمار آورد؟ اگر چنین باشد، می توان گفت جنبش ضد استبدادی –دمکراتیک کشورمان درحال برداشتن گامی بلند بجلو است.
3-نان و آزادی برای همه
اگر درنظر بگیریم که بنیان تداوم جمهوری اسلامی همواره برایجاد تقابل مصنوعی بین نان و آزادی استواربوده است و درست به همین دلیل نه نانی حاصل آمد و نه آزادی، و اگربیاندیشیم که هدف اصلی چنین تقابلی تضمین حفظ قدرت و آشفته کردن صفوف مخالفین خودبوده است که دراین هدف خود موفق هم بوده است، وبالأخره اگرمکثی برروی این واقعیت داشته باشیم که دوگانگی و تقابل مزبور با تقسیم حاکمیت به جناح اصلاح طلب و تمامیت گرا ازدوم خرداد به این سو، اوج بیشتری یافت و جناحی دردفاع از "آزادی" اشک تمساح ریخت و جناحی دیگر دردفاع از"نان" گوش فلک را کرد؛ پس بهم پیوستن دوشاخه اصلی این رود خانه منقسم شده را باید نقطه نوینی بر فائق آمدئن برافسون دوگانگی آزادی و نان توسط طبقه حاکم سیاسی بشمار آورد.
اکنون دربرابر گفتمان حاکم، یعنی گفتمان حکومت اسلامی-گفتمان نه نان و نه آزادی- گفتمان نئولیبرالی درتلاش بی وقفه ای است تا با تسخیر اذهان عمومی توسط گفتمان خود که مبتنی برگسست بین آزادی و نان است وبا شعار "اول آزادی بعد نان" به فاجعه بیش از دودهه فلاکت و اختناق برآمده ازتجزیه نان وآزادی و استقلال به عوامل جدا ازیکدیگراستمراربخشد. بااین تفاوت که اگر دردوره کنونی این سراب "نان" بود که مردم را بسوی خود می کشید، دردوره جدید این سراب "آزادی" است که قرار است مردم را بسوی خود جذب کند! که البته نه آزادی درکارخواهدبود و نه نان.
آیا جنبش دانشجوئی بعنوان یکی از اقشارمرجع و تأثیر گذاردرجنبش عمومی به این "خود آگاهی" لازم دست یافته است که دربرابر تلاش های بی وقفه نئولیبرال های وطنی برای تأمین فرادستی گفتمان خود برجنبش ضداستبدادی ایستادگی کند و یا آن که تسلیم آن خواهد شد؟ برافراشته شدن پرچم کوچولو و قرمزرنگی باشعار" نان وآزادی برای همه" درمیان دانشجویان وشأن ومنزلتی که این پرچم کوچولودرمیان سایر پرچم ها وپلاکاردها ازآن برخورداربود، خبر از جوانه زدن این آگاهی می دهد.
4- شیوه مبارزه
بهم زدن مراسم دولتی روزدانشجو و تبدیل آن به به یک مراسم واقعا دانشجوئی ودرامتداد سنت درخشان آن، درعمل به معنای گزینش شکلی از مبارزه بود که با نافرمانی به مقررات و چه باید کردها ونبایدکردهای رژیم هم خوانی داشت.شکلی ازمبارزه که درانطباق با الزامات دوره جدیدی است که مبین به پایان رسیدن فصل مبارزات قانونی و تمکین به "چه باید کردهای رژیم" ازیکسو و شروع فصل مبارزات فراقانونی،دامن زدن به نافرمانی های مدنی-اجتماعی وهنگام به میدان آمدن یک جنبش مستقل ضداستبدادی و دمکراتیک است. عاملی که فقدان آن به بحران انتقال کنونی و بحران آلترناتیومعنا می دهد.
5-تحقق آزادی تنها باجنبش مردمی،نه دخالت خارجی
بی تردید،هنوزهم بسیاری وجود دارند که درسودای دست یابی به آزادی و خوشبختی ازطریق دخیل بستن به ناجی های خارجی و مداخله کشورهای غربی بسر می برند. جنبش دانشجوئی یک باردیگر نشان داد که سمت گیرهایش درتقابل با این گونه توهم پراکنی ها قراردارد.نفی امید بستن به مداخله قدرت های خارجی بهمراه شعار اثباتی تأکید برجنبش مردمی،نشان می دهد که درنزد دانشجویان نیروی محرکه دگرگونی را باید دربه میدان آمدن جنبش های اعتراضی جستجو کرد.
*************
بی گمان طرح این گونه شعارها نه هنوز به معنی فراگیر شدن آن درمیان همه دانشجویان است و نه به طریق اولی درمیان مردم.
جنبش دانشجوئی برای آن که به معنای واقعی به جنبش میلیونی دانشجوئی تبدیل گردد لازم است:
با فراگیرکردن هرچه بیشترصفوف خود درمیان دانشجویان، برپاکردن تشکل های مستقل خود، و متمرکز کردن تلاش های خود دردوعرصه مقابله باگفتمان نئولیبرالی درحوزه نظری- سیاسی و ایجاد پیوند های نزدیک با جنبشهای مطالباتی-ضداستبدادی هم اکنون موجود، قادر به ایفاء نقش خطیرودرخورخویش گردد.نقشی که می تواند درتخمیراین جنبش ها به یک جنبش فراگیرو نیرومند ضداستبدادی-مطالباتی و به جنبشی برای آزادی و نان تأثیر گذارباشد. جنبش دانشجوئی تنها براین بسترخواهد توانست طوفان آرمیده رادرجهت پراکندن ابرهای سیاهی که برآسمان کشورمان سایه افکنده است، بکارگیرد .
****
پانویس:
*تیتر و سوتیترها(بجزسوتیتراول) همگی برگرفته از پلاکاردهای دانشجویان است.
*دانشجویان درشعارها و اعتراضات خود خواهان پس دادن رأی های خود ازسوی خاتمی بودند. وخاتمی درمقابل آن ها تأکید داشت که وی دربرابرکسی عقب نشینی نکرده است واگر عقب نشینی هم بوده باشد دربرابر نظام ومنافع نظام بوده است. او تأکید کرد که ازهمان اول هدفش از اصلاحات چیزی جز تقویت نظام نبوده است.
براستی چه زمانی و چگونه می توان به پدیده فراگیر"شیزوفرنی" سیاسی و آزاردهنده "رأی و خیانت"و احساس خیانت شدگی پایان داد؟ به آن دوگانگی و بحران اعتمادی که مردم ما ازانقلاب بهمن بدین سو باپائین کشیدن یک دیکتاتورو با حمایت از یک نظام تاریک اندیش و خودکامه و مستبدی به نام ولی فقیه بررأس آن و یا باحمایت فعال از جناحی که مدعی اصلاحات بود، باخود حمل می کنند
آیا جز شفاف ساختن هرچه بیشتر مطالبات کلان و جز سنگرگرفتن درتشکل ها و نهادهای مستقل و جزمداخله ونقش آفرینی درروندهای سرنوشت ساز جاری وآتی از این طریق و تنها ازاین طریق و اندوختن تجربه براین بستر راه دیگری وجود دارد؟ بدیهی است که بدون تصفیه حساب با این "شیزوفرنی تعمیم یافته" نمی توان گامی بجلو نهاد.
8.12.2004-18.09.83

*****

شکاف حکومتی و نقش جنبش دانشجوئی
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

بازشدن شکاف های درونی رژیم های استبدادی در موقعیت های بحرانی هم واره فرصت های مناسبی را فراهم می سازند که مطالبات اجتماعی و اقتصادی انباشته شده در اعماق راهی برای ابراز وجود خود یافته وبا ورود به عرصه سیاسی و اجتماعی به نقش آفرینی به پردازند. این فرمول طلائی که زمان اقدامات و تغییرات بزرگ به هنگامی است که بالائی ها نتوانند و پائیئتی ها نخواهند، بکرات صحت خود را چه در سطح کشور خودمان وچه در عرصه تجارب جهانی نشان داده است
دراهمیت بهره گیری از این گونه شکاف ها، همین بس که جنبش 18 تیر 78 و جنبش های پس از آن و ازجمله جنبش اخیر در خردادماه امسال نیزبر آمد خود را مدیون استفاده ازاین گونه شکاف ها و خلأناشی از آن ها بوده اند.
برکسی پوشیده نیست که اکنون کشور ما یکی از حادترین بحران های دودهه اخیر را از سرمی گذراند و شاهد یکی از آن موقعیت های نادری هستیم که شرایط داخلی و بین المللی مناسبی برای پیشروی جنبش دمکراتیک فراهم شده است. شکاف بالائی ها بشدت حاد شده و جناح حاکم برآن است که بااستفاده اززورواقدامات فراقانونی و ازطریق "کودتای پارلمانی" جناح رقیب را از عرصه قدرت بیرون افکند. "شورش پارلمانی" واکنشی است به آن و مبین ایستادگی درواپسین نقطه ماقبل از سقوط ازبام قدرت. کشاکشی که موجب بروز بحرانی بزرگ وبه نوعی وضعیت آچمز در حاکمیت شده است. درکل ماشین جمهوری اسلامی در عبور ازیکی از خطرناکترین گردنه ها و خاکریزهای سودای "حکومت خالص اسلامی"، واردنقطه کوری شده است با پی آمدها و واکنش های نامعلوم از سوی بازیگران گوناگون داخلی و بین المللی.
فراهم آمدن چنین شرایطی بی تردید فرصت مهم و طلائی را برای به میدان آمدن و ابراز وجود جنبش های اجتماعی و زحمتکشان مدافع آزادی و برابری فراهم ساخته است. وجود جنبش های اجتماعی چون جنبش دانشجوئی، جنبش کارگری و معلمان و جنبش زنان و جوانان، با مطالبات کلان سیاسی واقتصادی درکشورما غیر قابل انکار است. از سوی دیگر اگر درنظر بگیریم که ناهمزبانی و ناهمزمانی از مهم ترین علل گسست بین جنبش های فوق بشمار آمده و این گسست ها مهم ترین دلایل ادامه حیات استبداد حاکم،علیرغم شدت انزوای داخلی و بین المللی، شکاف های درونی و ناکارآمدی های آنست، آنگاه دراین برهه زمانی به اهمیت فوق العاده ایجاد همزمانی و هماهنگی بین آن ها برای برچیدن بساط استبداد حاکم و استقرار دمکراسی بهتر پی خواهیم برد.
در این میان جنبش دانشجوئی با توجه به سنت درخشان مبارزات ضد استبدادی و آزادی خواهانه خود و باتوجه به تجربه مبارزات تحسین بر انگیز چند سال اخیر، بدلیل داشتن عواملی چون آگاهی، کمیت گسترده و سراسری، تشکل پذیری و جایگاه معتبر اجتماعی، بعنوان یکی از مهم ترین گروه های مرجع و اثر گزار می تواند بعنوان کاتالیزورو هماهنگ کننده سایر جنبش های اجتماعی نقش مهمی را بعهده داشته باشد. اما ایفای شرط مذکور با توجه به نقد تجربه های چند سال گذشته و بکارگرفتن دست آوردهای آن حاصل شدنی نیست.
سه اصل تعیین کننده برای ایفای نقش فوق بقرار زیر هستند:
الف-دروهله نخست جنبش دانشجویی باید بتواند درسراسر کشور بطور هماهنگ عمل کرده و از ظرفیت گسترده و سراسری خود بهره بگیرد. انجام این مهم مستلزم فراگیرشدن اقدامات مشترک به همه دانشگاه ها و مؤسسات عالی ازیکسو(گسترش افقی) و درگیرشدن بیشترین کمیت دانشجوئی در هرنهاد دانشجوئی(گسترش عمقی) از سوی دیگراست.اگر ضرورت فوق بخوبی توسط فعالین بالفعل جنبش دانشجوئی مورد توجه قرار گیرد، با توجه به امکانات و آگاهی جنبش دانشجوئی، تحقق ضرورت فوق دور از دسترس نیست.
ب-استقلال جنبش دانشجوئی از قدرت و فاصله گیری کامل آن از نگاه به حاکمیت دومین شرط حیاتی ایفای نقش فوق است. بی تردید تلاش های زیادی ازسوی حاکمیت و بویژه بخش اصلاح طلبان بعمل آمده و خواهد آمد که جنبش دانشجویی را درخدمت اهداف خویش بکارگیرد. اما باید بدانیم که جنبش دانشجویی وقتی واقعا جنبش خواهد بود و جنبش خواهد ماند که مستقل از حاکمیت عمل کند. و گرنه در بهترین حالت به همان سرنوشتی دچار می شود که اصلاح طلبان دچارش شده اند.
ج- و بالأخره سومین و حیاتی ترین شرط ایفای نقش فوق، درگرو پیوند جنبش دانشجویی با سایر جنبش های اجتماعی است. امروزه برهمگان روشن شده است که مهم ترین دلیل شکست و عقب نشینی های متوالی اصلاح طلبان در برابر رقیب خود، از دست دادن حمایت اجتماعی و پایگاه توده ای خوداست. و این امری نیست که خود اصلاح طلبان به آن واقف نباشند. برعکس آن ها بکرات واقعیت این گسست را مطرح کرده اند. اما بدلیل پیوندشان با حاکمیت هرگز قادر نشده اند که خود را با مطالبات اجتماعی همراه کنند. پیوند با جنبش های اجتماعی بدون پیوند با مطالبات آن ها و بدون دفاع از این مطالبات و یافتن ظروف وبستر مناسبی برای این پیوندها ناممکن است.
3 فوریه 2004-برابر 14 بهمن 82
****

درفراسوی رویدادها:

درفراسوی رویدادها:
کاوه آنجاست، دراعماق!

تقی روزبه t.roozbeh@freenet.de
مروری برفرازهای اعتراضات جنبش دانشجویئ-مردمی(2):

الف- تداوم. بی تردید تداوم جنبش اعتراضی که سه شب پیش در کوی دانشگاه شروع شد و با حضور و حمایت مردم و بوِیژه جوانان بیرون از دانشگاه همراه گردید، یکی از بارزترین ویژه گی های آنرا به نمایش می گذارد. اکنون تمامی اقدامات شبانه روزی رژیم صرف جلوگیری ار حریقی است که از جرقه کوی دانشگاه برخاسته است: چه ازطریق توسل به قهر و سرکوب و تهدید به اقدامات شدیدتر و ایجاد حائل بین مردم و دانشجویان و چه از طریق مذاکره و فشار به آنها برای کناره گرفتن از جنبشی که خود جرقه اش را برافروخته اند. کابوس فروپاشی اقتدار کاذب و آغاز حرکات رنجیره ای اعتراضات مردمی رژیم را در خود فروبرده است. اکنون تمامی تاکتیک عملیاتی رژیم متمرکز به آنست که جنبش دانشجویی را با وعده و عیدهای خود از درون خاموش ساخته و با سرکوب حمایت کنندگان بیرون به این "غائله" پایان دهد. و درچنین شرایطی بی تردید ملاحظات ناظر به راهبرد تداوم حرکت، مهم ترین اولویت جنبش را تشکیل می دهد. چرا که تحقق آن صفوف رژیم را آشفته تر می سازد و صفوف مردم و جنبش دانشجویی ر ا گسترده تر و لاجرم کمتر آسیب پذیر. از آن جمله این ملاحظات می توان به ضرورت تلاش برای سراسری کردن این جنبش در سطح دانشگاه های کشور و نیز پیوند آن با سایر جنبشهای اجتماعی کارگران و معلمان و دانش آموزان و اجتناب از شتاب مصنوعی،زودرس و مقطعی بیش از حد دادن به آن، اشاره کرد.
ب- تلفیق مطالبات صنفی-اجتماعی مشخص با مطالبات کلان سیاسی نیز از مهم ترین وِیژگی های جنبش پیشواز 18 تیر را تشکیل می دهد. چرا که آمیزش مطالبات اجتماعی با مطالبات سیاسی بر نیرومندی و پایداری این جبنش و عمق دمکراتیک آن خواهد افزود و در مقابل صفوف حاکمیت را بهم خواهد ریخت و موجب عقب نشینی هایی موضعی از جانب رژیم خواهد شد که به نوبه خود موجب افزایش اعتماد به نفس جنبش و به روی صحنه آمدن مطالبات جدیدی خواهد گردید. چنانکه در همین روز گذشته دولت از زبان وزیر علوم اعلام کردکه دانشگاه ها خصوصی نخواهند شد، وزیر آموزش پرورش نگران از گسترش این جرقه بمیان دانش آموزان سراسیمه اعلام داشت که مدارس دولتی نیز (فعلا)خصوصی نخواهند شد. مسؤلین دانشگاه بهشتی هم-که با اعتراض دانشجویان این دانشگاه مواجه بودند- اعلام کردند که از جابجایی خوابگاه دانشجویان زن و مرد منصرف شده اند. اما از آنجا که این گونه مطالبات در جوهر خود با عرصه های کلان سیاسی گره خورده و بدون آنها اساسا رفرم در حکومت اسلامی قابل تحقق نیست، و باتوجه به انباشت مطالبات مردم، جنبش به چنین وعده و وعیدهایی دل خوش نخواهد کرد. بااین همه طرح مطالبات اجتماعی در ترکیب با مطالبات سیاسی در همین مدت کوتاه چند نتیجه بسیار مهم را به نمایش گذاشت:اولا معلوم شد که هردو جناح به یکسان در برابر مردم و جنبش دانشجویی قرار دارند. چرا که هردو جناح به یکسان مدافع سیاست های خصوصی کردن و زدن پنیه کامل حمایت های اجتماعی هستند. ثانیا این سیاست اصلاح طلبان ببرون از حکومت و مدعی جنبش ضد استبدادی-دمکراتیک را که خود سخت مدافع سیاست های نئولیرالیستی هستند، در حالت آچمز قرارداده است. و ثالثا معلوم شده است که مصیبت جامعه ما فقط استبداد مذهبی نیست بلکه علاوه برآن مصائبی همانند مصائب جامعه آرژانتین نیر هست. بیهوده نیست که به همراه آزادی شعار عدالت هم داده می شود.
مقایسه شروع جنبش کنونی و دست آویزهای آن، با سال 78 که در اعتراض به توقیف سلام شروع شدو اعتراضاتی که چندین ماه پیش در اعتراض به حکم اعدام آقاجاری آغاز شد، درکنار شعار خاتمی خاتمی استعفاء بخوبی مسیر راه پیمائی جنبش از سال ب 78 تا به امروز را نشان می دهد.
ج-بکارگیری تاکتیک های بدیعی چون تظاهرات و شورشهای شبانه و بگارگیری بوق-که ظاهرا جایگزین اله اکبر سال 57 شده است- و نور و ترقه و نارنجک دستی و سنگ و گلاویز شدن و جنگ و گریز متقابل با انصار حزب اله و ماموران رژیم، راه بندانها و بهره گیری از بام ها و زنده شدن مجدد سنت بازشدن درب خانه های نقاط درگیری و ....نشان از آن دارد که مبارزه مردم بسرعت دارد اشکال نوین و بخشا رزمی پیدا می کند. و این تصور که مبارزه همچون گذشته فقط خصلت خالص سیاسی داشته باشد، به گذشته تعلق دارد. مردم برای خنثی کردن تاکتیک چماقداران که بیرحمانه حمله می کنندو لباس شخصی ها و اطلاعاتی هایی که در چهره و لباس بشدت مبدل و غلط انداز وارد صفوف مردم میشوند، به تاکتیک های دفاعی مناسب نیاز دارند.
د-خامنه ای در واکنشی به اعتراضات اعلام کرد که به مخالفین رحمی نخواهد کرد و اظهار داشت که در صورت ادامه جنبش اعتراضی به مانند 23 تیر 78 عمل خواهد کرد. او درعین حال با سیاست زیرکانه ای ضمن تاکید بر آماده باش حزب الهی ها، ترجیح داد که در وهله نخست مسؤلیت مستقیم سرکوب را هم چنان دولت مدعی اصلاحات بعهده داشته باشد. و این البته با توجه به نقشی که دولت و وزارت اطلاعات و وزارت کشور و مقامات دانشگاهی بعهده گرفته اند، با توجه به همان تجریه 18، هوشیاری ویژه ای نمی خواهد.
سخنان خامنه ای در عین حال نشان دهنده آنست که وی از میان دو خطر داخلی و خارجی، خطر اصلی را همچنان مردم و جوانان میداند و تاکتیک و استراتژی خود را بر اساس اولویت خطر فوق تنظیم کرده است. والبته باید گفت که او اشتباه نمی کند. چرا که بخوبی میداند جوانان نسل دوم وسوم گورکنان صلی نظام کنونی را تشکیل میدهند.
ه-تحریم گسترده شوراها ی شهر و روستا یک حماسه بود. اما یک حماسه نیمه تمام. حماسه فوق تنها می توانست و می تواند با حرکت رو به جلو و اثباتی تکمیل شود: تا جناح حاکم گمان نبرد که با قهر و تحریم مردم آسان طعم قدرت یکدست را خواهد چشید وروزگار را برآنان سیاه خواهد کرد، و براین توهم پای نفشارد که در رؤیای بازگشت به دوران پیش از دوم خرداد، با الگو قراردادن تجربه شوراها انتخابات شوراها، قدرت سیاسی در سطح کلان را بطور انحصاری تصاحب خواهدکرد و رؤیای باز گشت به قبل از دوم خرداد را تحقق خواهدداد.
آری! اگر شعله ورشدن ناگهانی آتش 18 تیر 78 در پی آن سرکوب جنایتکارانه رژیم را غافلگیر ساخت، این بار پیشواز زودرس 18 تیر از سوی دانشجویان و مردم غافلگیرش ساخته است. این پیشواز رفتن فقط یک بزرگداشت واقعه تاریخی نیست. بلکه مهم تر از آن پاسخی است برای خروج از وضعیت غیر قابل تحمل و دربردارنده این پیام که کاوه آنجاست، در اعماق!
13ژوئن 2003



*****
بسوی کدام ناجی چنین شتابان ؟!

Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
این وطن وطن شود اگر:
حدود بیست و چند انجمن اسلامی وابسته به تشکل دانشجویی تحکیم وحدت اخیرا بیانیه ای تحت عنوان "بگذارید این وطن دوباره وطن شود" انتشار داده اند که در پاره ای از سایت ها و از جمله رادیوها و رسانه های فارسی زبان خارجی انعکاس گسترده ای یافت. آن ها در این بیانیه ارزیابی خود را از اوضاع سیاسی پس از تهاجم دولت آمریکا به عراق و سقوط دیکتاتور عراق ارائه داده اند. سند فوق از این نظر که گوشه هایی از آن چه را که در میان برخی از لایه های اجتماعی، بویژه درمیان نسل جوان و دانشجویان می گذرد نمایان می سازد، واجد اهمیت است.
می توان گفت آن چه که در این بیانیه مطرح شده است، به نوبه خود فرصتی را برای گشودن باب نقد و گفتگوی سازنده حول یکی از مهم ترین پروبلماتیک های جامعه جوان و پرالتهاب کنونی کشورمان فراهم می سازد. این سند به خوبی نشان می دهد که مبارزه علیه استبداد حاکم ، همانطور که انقلاب بهمن نشان داد و علیرغم زمینه ها و فرصت های بزرگی که این گونه انقلاب ها و برآمدها فراهم می آورند، بخودی خود به معنی چیرگی آگاهی دمکراتیک بر اردوی ضد استبدادنیست. اندیشه دمکراسی باوجودتلاش ها و مبارزات دهه های متمادی هنوز درجامعه ما یک داده تثبیت شده نیست. برعکس روندی است که باید در دل مبارزه علیه استبداد حاکم پرورده شده و ازطریق آگاهی و شکل گیری نهادها و تشکل های حامی آن پایگاه واقعی و نیرومند پیداکند. ازهمین رو راهبرد ترکیب گفتگو و روشنگری با اقدا مات عملی و سازمانگرانه برای بزیرکشیدن استبداد حاکم ضرورتی تخطی ناپذیراست. دمکراسی یعنی حق حاکمیت مردم برسرنوشت خود، جز از طریق تقویت این آگاهی و شکل گیری تشکل هایی که همبستگی مردم را به نمایش به گذارد، دست نیافتنی است. دموکراسی در معنای فوق به هیچ وجه نمی تواند جنبه عاریتی داشته و دریک سینی طلائی به مردم تقدیم گردد. چنین درکی از دموکراسی که باید آنرا درک قیم مأبانه از دمکراسی نامید چیزی جز مسخ این مفهوم نیست. مقایسه مفاد این بیانیه با این بینش نشان دهنده آنست که تا چه حد تلقی تنظیم کنندگان از مردم سالاری، شکننده و تناقض آمیز است.
نوشته حاضر می تواند تنها به برخی از تناقضات این بیانیه به پردازد.اما قبل از هرچیز باید این نکته را خاطر نشان سازم که اولا وجود چنین گرایشاتی در جامعه ای که درحال پوست اندازی وگذر از دوره ای به دوره دیگراست و درمیان نسلی که بدلایل متعدد و از جمله بدلیل سرکوب و عملکرد نظام اسلامی و ساختار سنی جامعه با بحران گسست نسلی و موانع انتقال تجارب و آگاهی مواجه است، و درهمان حال در فضای بسته سیاسی و فرهنگی داخلی و در معرض آتش بار سنگین تبلیغات برون مرزی قدرت های وابسته به شرکت های فراملی قرار دارد، چندان غیر طبیعی نیست و هنوز نمی توان آن را اندیشه نهائی و رسوب یافته تلقی کرد. ثانیا این گرایش بازتاب گرایش همه دانشجویان نیست و حتی در سطح تشکل های مجاز هم، تنها گرایش فکری بخشی از تشکل های رسمی را نمایندگی می کند. چنان که درهمین روزها، ما اطلاعیه مهم دانشجویان دانشگاه تبریز به مناسبت اول ماه مه را هم داشتیم که در آن شاهد مرزبندی بسیار قاطع و امیدوارکننده هم با خودکامگان حاکم و هم با مداخلات خارجی، بویژه با اهداف دولت آمریکا بودیم. وانگهی قرائن و شواهد حاکی از آن است که حتی در سطح تشکل تحکیم وحدت نیز بیانیه فوق تنها بازتاب دهنده گرایش و نظر بخشی از این تشکل است و نه همه آن . به عنوان مثال مصاحبه هایی که رادیو فردا در پی انتشار این بیانیه با شماری از دانشجویان وابسته باین تشکل به عمل آورد آنان بر ضرورت تلفیق مبارزه علیه استبداد داخلی و مداخلات خارجی پافشاری داشتند. علاوه برآن متن این بیانیه حاوی تناقضات آشکار و احکام ناسخ و منسوخ است. چنان که از یک سو جنگ را محکوم می کند و از سوی دیگر آنرا فرصتی برای دمکراسی در عراق و منطقه بشمار می آورد. یا آن که می پذیرد که آمریکا فقط به دنبال منافع خود در عراق و منطقه است و درعین حال تهاجم آمریکا را پیام آور دمکراسی می داند. چنین تناقضاتی نه فقط درمتن بیانیه وجود دارد بلکه حتی درمتن پراتیک تحکیم وحدت نیز به نحو نمایانی وجود دارد. بعنوان نمونه هم زمان باهمین بیانیه، ما شدهد بیانیه دیگری از جانب تشکل های وابسته به این جریان حتی با شمار امضاهای افزونتری نسبت به بیاینه فوق هستیم که به مقابله با سیاست خصوصی سازی دانشگاه ها بر می خیزد. که اگر نیک نگریسته شود روشن می شود که با طرح یک مطالبه مهم اجتماعی خود را دربرابر یکی از شاخص ترین سیاست های امواج جهان گستر نئولیرالیسم قرارمی دهد. یعنی همان جان مایه سیاست های اقتصادی قدرت های بزرگ سرمایه داری که ازهمین منظر حکومت اسلامی را بخاطر آن که دراجرای همه جانبه این سیاست ناتوان است، مورد شماتت قرار می دهند.
بااین همه مواضع بازتاب یافته در بیانیه درجای خود دارای زمینه های داخلی و بین الملی نیرومندی است که بدون یک چالش همه جانبه نظری –سیاسی با آن، مفهوم دمکراسی و نوع معینی از مبارزه علیه استبداد حاکم-نوعی که متضمن بازتولید استبداد نوین نباشد- درجامعه ما نخواهد توانست بستر تاریخی و شایسته خود را بیابد. چرا که رشد این گرایش نهایتا می تواند مبارزه علیه استبداد را سترون ساخته و موجب گردد، آن چه که از در به بیرون رانده شده است مجددا در هیأت جدیدی از پنجره وارد شود.
درنقد بیانیه فوق می توان نکات زیر را مورد تأکید قرار داد:
برخورد واکنشی و غیر کنشگرانه
نگاهی به مجموعه بیانیه نشان می دهد که در آن وجه واکنشی و فراتر از آن استیصال و ناتوانی و بیگانگی نسبت به توانائی های خود و نیروی نهفته در اعماق، بر وجه کنشی و مبتی بریک استراتژی آگاهانه برتری دارد. دلایل متعددی برای این وضعیت می توان جستجو کرد. دراینجا به برخی از مهمترین آن ها اشاره می کنم:
جمهوی اسلامی بعنوان یک نظام نابهنگام موجب گسست های بزرگی گردیده است. دو وجه برجسته این گسست را می توان هم در بعد داخلی یعنی گسست مبارزه مردم و نسل جدید از مبارزات و مطالبات یکصدسال گذشته و از مطالبات بزرگ بر آورده نشده آن و نیز در عدم انتقال انباشت تجربه و پتانسیل آگاهی هم اکنون موجود در میان لایه های پیشرو و معین اجتماعی جامعه به نسل سوم انقلاب دید، و هم در بعد خارجی درگسست از تحولات جهان بیرونی و فقدان پیوندهای متقابل و همبستگی لازم با مارش جهانی مخالف نظم حاکم برجهان. در واقع جمهوری اسلامی به مثابه نماینده واپسگرائی و مبارزه از موضوع ارتجاعی با "استکبار جهانی" مهر ناموزونی و گسست ناشی از نابهنگامی خود را برگورکنان و نسل نابود کننده خود نیز حک کرده است. بیش از دو دهه سلطه نظام قیم سالار، با سست کردن سیستماتیک پایه های توانمندی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جامعه، موجب نزار شدن مطالبات و آرزوهای شایسته انسانی نیز شده است.
بنا به یک قانون فیزیکی،هرچه پاندول بسمت منتها علیه راست کشیده شود، میل بازگشت آن به متتها علیه سمت چپ نیرومندتر می شود. براساس همین حرکت پاندولی متداول در جوامع استبدادی، اگر انقلاب بهمن با تراژدی قربانی کردن آزادی به بهانه سراب استقلال هم راه شد و فرصت طلایی به وسعت یک انقلاب را بباد داد، عمل کرد جمهوری اسلامی با برانگیختن احساسات عمدتا واکنشی می تواند بازتولید کننده فاجعه بگونه دیگری و البته این بار در چهره کمیک خود گردد. این بار نیز نه خود آزادی بلکه این سراب آزادی است که تشنگان را بسوی خود فرا می خواند که درصورت تسخیر اندیشه های توده ها، می تواند فرصت بزرگ دیگری را برای نیل به آرمانهای دمکراتیک بباد دهد. بدیهی است که در چنین صورتی، همانطور که تجریه یک صد سال گذشته نشان می دهد، قربانیان واقعی دراین میان هم آزادی و هم استقلال بوده است. بنابراین عدم تلفیق خواست منفی-یعنی نخواستن نظام کنونی- با آگاهی مثبت-یعنی داشتن تصویر روشن از آن چه در جستجویش هستیم- بویژه با توجه به گسست نسل ها و جوان بودن جامعه، خطری جدی محسوب می شود. متقابلا باید اضافه کرد که برای کاستن از بار واکنشی و تقویت وجه کنشگری در راستای سرنگون ساختن نطام واپسگرا و ضد دمکراتیک، هیچ راهی بجز دامن زدن به چالش گفتمان دمکراسی با سایر گفتمان های شبه دموکراتیک برپایه تجارب زنده و واقعی خود مردم، دفاع از مطرح شدن هرچه بیشتر مطالبات اجتماعی و مشخص و تشکل یابی حول این مطالبات، و تحکیم پیوندهای این جنبش با جنبش اعتراضی بین المللی علیه نظم جهانی وجود ندارد.
در واقع بیانیه در کنه خود قبل از هرچیز حاوی یک آگاهی کاذب، واکنشی و غیر تاریخی نسبت به تحولات واقعی ایران، عراق و منطقه و جهان است و دربرگیرنده این پیام به سردمداران که با درس گیری از سرنوشت صدام و خطر مداخله نظامی آمریکا خود داوطلبانه از خر شیطان پائین بیایند و گرنه درب قلعه را بروی بیگانگان برای پائین کشیدنتان باز خواهند کرد.
اما می دانیم که اولا رژیم های استبدادی چنان که درمورد صدام هم شاهد بودیم بخودی خود پائین نمی آیندو تجربه ناموفق خود تحکیم وحدتی ها درطی چندین سال گذشته که به غلبه عقلانیت در نظام حاکم و عقب نشینی آن دل بسته بودند، نیز همین و اقعیت را اثبات می نماید. رژیم های استبدادی را باید پائین کشید و این میسر نمی شود مگر آنکه خود مردم وارد صحنه شوند. اگر مردم توانستد در انقلاب بهمن یک استبداد به مراتب نیرومندتر ازلحاط امکانات مالی و اقتصادی و نطامی و بهره مند از حمایت های قدرت های بزرگ جهانی را سرنگون سازند چرا نتوانند رژیمی را که پایگاه نفوذش به ده درصد هم نمی رسد و دچار منازعات فرسایشی درونی هم هست و تحت فشار های بی سابقه جهانی هم قرار دارد به پائین بکشند. بی تردید یکی از بزرگترین موانع این کار در سال های گذشته توهم اصلاح نظام از بالا بود که تحکیم وحدت خود نمونه برحسته ای از آن بود و مانع دیگر بی اعتنائی به آن نیروی سرنوشت ساز متراکم در اعماق.
شکاف بین انباشت مطالبات و توانائی تحقق این مطالبات
شکاف بین مطالبات و توانائی موجب سرخوردگی و استیصال و فراهم آمدن بستر مناسبی برای امید بستن به "ناجی" می گردد. درجامعه کنونی ایران شکاف فوق یک واقعیت مشهود و درعین حال بسیار مهمی است که انعکاس خود را در بیانیه مورد نظرنیز به نمایش گذاشته است. شکاف مزبور جز از طریق سازماندهی اقدام جمعی و گوش و پوست دادن به اعتراض های بی شمار ولی پراکنده و به میدان آمدن مردم بشدت ناراضی از اوضاع کنونی پرشدنی نیست و این تصور که این خلأ می تواند توسط قدرت های بزرگ خارجی به سود مردم پرشود، تصور باطلی بیش نیست.
البته درهمین جا باید یک واقعیت را مورد تأکید قرار داد. اکنون مدت هاست که مردم ایران و بویژه مبارزان به نقش آفرینی روز افرون عوامل برون مرزی در روندهای داخل کشور پی برده و در صدد استفاده از آن هستند که درجای خود یک آگاهی واقعی و مثبت تاریخی است و می توان آن را در داد خواهی ها از مجامع و نهادهای بین المللی، نظیر حقوق بشر و سازمان جهانی کار و... و بطور کلی تلاش برای کانالیزه کردن فشارهای خارجی به سوی حکومت سرکوب گر مشاهده کرد. اما اگر این رویکرد درست با مبالغه درنقش آفرینی عوامل خارجی بخواهد آن را جایگزین عوامل محرکه داخلی کند، به نتایج بس نادرستی می رسد. کانالیزه کردن فشارهای بین المللی در وجه مثبت خود برای تقویت جنبش و آرمان های مترقیانه یک ملت بسیار لازم بوده و امروزه بیش از هرزمان دیگری مؤثر است اما جایگزین کردن آن با عوامل داخلی جز قرار دادن هرم بر نوک تیز خود و جز توهم پراکنی ولاجرم بیگانه شدن از منشأء توانمندی دمکراتیک و بالنده، نتیجه دیگری ندارد. امروزهم چون همیشه، بهره گیری از فرصت های جهانی جز با نقش آفرینی عوامل داخلی و اراده متشکل کارگران و زحمتکشان یک ملت دست یافتنی نیست.
چرخه باطل بد و بدتر
بیانیه درجایی با ستایش از فرمول تباه کننده گزین بین بد و بدتر و یا شرکمتر و شربیشتر، مدافعان گزینش اصولی _یعنی آنانی را که تلاش می کنند که با تقویت خصلت کنشکری و شفاف کردن مطالبات اثباتی مردم، شالوده یک استراتژی و تاکتیک مبارزاتی کارساز را فراهم سازند به باد سخره گرفته و با طرح عدم امکان پائین کشیدن مرتجعین توسط مردم، رسما به دفاع از "استراتژی استیصال از این ستون به آن ستوج فرج است، پرداخته و خود را به سطح این ضرب المثل عامیانه که به بین باد از کدام سو می وزد، تنزل می دهد که بالکل با سنت ها و مواضع رزمنده و شناخته شده جنبش دانشجویی کشورمان بیگانه است. این گرایش که خود ناشی از شکست نگاه به بالای چندسال گذشته و نقد ناکافی آن سرچشمه می گیرد، در واقع همان نگاه را و این بار در قالب دخیل بستن به قدر قدرت بیرون از مرزها هم چنان یدک می کشد.
اگر در نظر بگیریم که هیچ چیز خطرناک تر از تهی شدن مردم و روشنفکران یک کشور از مطالبات بنیادی چون آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی نیست، دراین صورت به جرئت می توان گفت که غلبه این منطق بر جنبش می تواند موجب بروز فاجعه بزرگی گردد. درمقطع انقلاب همین منطق در قالب گزینش بین سلطنت و جمهوری اسلامی رخ داد و نتایجش را دیدیم. همین منطق در 6 سال گذشته با دخیل بستن به اصلاح طلبان خود رانشان داد که واکنش های امروز تحکیم وحدت نیز بخشا ناشی از سرخوردگی ناشی از همان سیاست است. تعمیم همین بینش درمورد دوگزینه جمهوری اسلامی و مداخله دولت آمریکا به مثابه شر بد در برابر شر بدتر نشانی از دلبستگی به همان منطق است. البته باید این را هم اضافه کرد که تسلط این منطق بر کل جنبش دانشجویی با توجه سنن مبارزاتی این قشر و وجود مایه های نیرومند آگاهی مثبت و تاریخی درمیان این قشر چندان آسان بنظر نمی رسد.
بی تردید در راستای تحقق مطالبات پایه ای، تفاوت بین شر بدو بدتر واقعیت داشته و می تواند مورد بهره برداری اصولی نیز قرارگیرد. اما پیش شرط این بهره برداری اصولی وجود یک جنبش مستقل و خود پو است و گرنه بهره گیری از تضاد بین شر کم و شربیشتر-همانگونه که در تجربه شس سال اخیر شاهدش هستیم- خود به عنوان یک شبه استراتژی کاذب، جایگزین یک استراتری واقعی مبارزاتی و معطوف به تقویت جنبش های اجتماعی و ضداستبداد می شود.
آگاهی کاذب:
بینش فوق فقط در سطح متد متوقف نشده و برای توجیه خود به تئوری سازی های مبتنی بر آگاهی کاذب نیز متوسل می شود:
وقتی بیانیه در اوج انزجار نسبت به نظام ولایت -که البته درجای خود بسیار مثبت بوده و نقطه قوت بیانیه را تشکیل می دهد- به جای رویکردبه فعال سازی پتانسیل عظیم نهفته در اعماق برای سرنگون ساختن آن، به تقدیس عمل کرد و هدف های دولت آمریکا و نجات مردم عراق و شروع بهار عراق و اجابت حول حالنا می رسد، براستی ما شاهد فوران آگاهی کاذب و شوق و شعف کودکانه برخاسته از این آگاهی کاذب هستیم. باید از بیانیه نویسان پرسید، ولایت فقیه در کنه خود چیست بجز پذیرش اصل قیم سالاری برمردم صغیر توسط ولی فقیه. کافی است که شما جوهر این قیمومیت را حفظ کرده و تنها مصادیق را عوض کنید. یعنی بجای کاست روحانیت و مذهب، نومحافظ کاران را قرار بدهید و بگویید که آنها حق دارند بعنوان ارشاد کنندگان دمکراسی و پیام آوران تمدن نوین، برای مردمان وحشی و عقب مانده دیار دیگر ولو آن که از طریق جنگ و اشغال و خونریزی و کاربرد بمب های هوشمند باشد، مذهب "دمکراسی" را به ارمغان آورند. نقد از ولایت فقیه و فرار از چنگ آن، اگر از اشکال معین خود فراتر نرود، وبه ریشه ها و پایه های نظام قیم سالار نپردازد، راهی بسوی دموکراسی نخواهد گشود. بعنوان مثال اگر همچنان به پذیرش مفهوم ملت کبیر و ملت صغیر و قیمومیت ملت کبیر بر ملت صغیر باور داشته باشد، همانگونه که درنمونه عراق چنین قیمومیتی جلوی چشمان ماقرار دارد، یک نقد بشدت سطحی و صرفا واکنشی و مبتنی بر اندیشه عامیانه ازاین ستون به آن ستون فرج بودن، از ولایت فقیه است. والبته باید اضافه کرد که این نکته یعنی پذیرش حق قیمومیت و تمدن ارشادی و آمرانه توسط قدرت آمریکا برای کاشتن بذر مدرنیته و دمکراسی در کشورهای جهان سوم، هسته اصلی تمامی احتجاجات و استدلال های همه آن کسانی را تشکیل می دهد که به ستایش از اقدامات متمدنانه نهفته در لشکرکشی های آمریکا در این یا آن نقطه عالم پرداخته اند. گرچه این هسته اصلی غالبا تلاش می کند که خود را در پشت رنگ و لعاب های گوناگونی چون دمکراسی و مدرنیته و اجتناب ناپذیری انتخاب بین گزینه بد و بدتر و نظایر این ترفندها پنهان سازد، اما اگر هرآینه این لعاب ها تراشیده شوند، جوهر واقعی یعنی همان فرهنگ و روح ذلت پذیر بازمانده از استبداد آسیائی-دیکتاتور صالح- و بکار گرفته شده در دوران مستعمراتی و بازتولید شده توسط سرمایه داری جهان گستر معاصر، مرئی می شود. بدیهی است که مبارزه برای مردم سالاری بدون مبارزه با این گونه روحیه و گرایشات چه در بدترین و ارتجاعی ترین نمود خود یعنی ولایت فقیه و چه در اشکال باصطلاح نوین و متمدنانه اش، ناممکن است.
در حالی که دولت آمریکا بخشی از پروژه خود برای تغییر حکومت در ایران را بر امکان وقوع انقلاب و تلاش برای تأثیر گذاری و جهت دادن به آن- استوار می کند و برای آن برنامه ریزی می کند، این گرایش با نادیده گرفتن عامدانه و یا نا عامدانه این امکان و سایر توانائی های مردم، ناتوانی مردم را برخ آن ها کشیده و به ترویج فرهنگ پناه بردن به ناجی می پردازد. زمانی ناجی خمینی بود، در دوم خرداد خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی بودند و حالا هم ناجی در آن سوی مرز ها و درهمسایگی ما قرار دارد.
خلاصه کنیم:
در پاسخ به درخواست بیانیه تحت عنوان بگذاریداین وطن دوباره وطن شود، بایدگفت:
این وطن وطن نشود اگر که شکاف بین انباشت مطالبات و ناتوانی برای تحقق آن ها،از طریق تلاش برای شکل دادن به اقدام جمعی و تقویت همبستگی مبارزات پراکنده و بیشمار کنونی حول مطالبات اجتماعی و سیاسی شفاف پرنشود؛
و اگر جنبش دانشجویی به جایگاه خود به عنوان عنصر روشنگری و تقویت کننده همبستگی درمیان جنبش های اجتماعی بازنگردد؛
و بالأخره اگر که مبارزه بی امان برای سرنگونی ولایت فقیه با مبارزه با هرگونه قیم سالاری در اشکال دیگری که در تلاش بی یال و اشکم کردن دمکراسی هستند، ترکیب نگردد. نگرانی آن گونه که بیانیه مدعی آن است در ناتوانی مردم و فقدان پتانسیل اعتراضی نیست. این پتانسیل دیر یا زود سرازیرشده و شیرازه نظام حاکم را در خواهد نوردید. نگرانی در ضعف عنصر روش گری و خطر مصادره انقلاب توسط نیروهای قیم مأب جدید و یا بعبارت دیگر سلطه ولایت مداران از نوع "مدرن و پست مدرن" است و نیز آن ها که دلشان برای آرزوی مستعمره شدن و گذراندن یک دوره شوک درمانی مدرنیزاسیون آمرانه و تحت سرپرستی قدرت های بزرگ لک زده است.
به قول حافظ شیرین سخن:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد 2 ژوئن 2003




قرائت "دمکراتیک" از اسلام،روزه سیاسی و مواضع تحکیم وحدت
تقی روزبهTaghi_roozbeh@yahoo.com


ظاهرا فرارسیدن ماه رمضان و ایام روزه، موجب آن شده است که مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی نیز رنگ و بوی مذهبی پیداکند. روند فوق حتی قبل از آغاز ماه رمضان و با آغاز اولین مراسم برگزاری روزه سیاسی شروع گردید. تلاش های زیادی بکار گرفته می شود که اعتراضات فعالین سیاسی، دانشجویان و اصلاح طلبان را دراین قالب بریزند. گرچه گزینش این شیوه از مبارزه با استناد به دلایلی از سوی طراحان و سازمان دهندگان آن توجیه می گردد، اما در تحلیل نهائی ریشه در برخی تحولات مطعوف به مشی سیاسی اصلاح طلبان دولتی و روندهای جهانی دارد که مستلزم بازکاوی است.
می دانیم که شکل مبارزه عموما تابعی است از محتوا و نوع گفتمان حاکم بر مبارزه، که خود متقابلا بستر مناسبی را برای فراگیر کردن محتوا فراهم می سازد. در مقطع انقلاب بهمن 57، چنان که مردم ایران بخشا شاهد آن بوده اند، اشکال مبارزاتی عاریت گرفته از سنت های مذهبی، نقش مهمی در فراهم ساختن زمینه فرادستی گفتمان مذهبی بر جنبش ضد استبدادی و نهایتا بقدرت رساندن متولیان مذهب شیعه (روحانیت) داشت. و اگر در نظر بگیریم که یکی از وجوه اصلی مبارزه مردم ایران در شرایط کنونی مبارزه برای جدائی دین از دولت است، آن گاه به بیگانگی این شکل از مبارزه با آن چه که در زیر پوست جامعه می گذرد پی خواهیم برد.پیش برد مبارزه علیه استبداد حاکم با وساطت مذهب، تمسک به گفتمان مذهبی و عاریت گرفتن از سازوکارهای آن، چیزی جز کوبیدن مهر مذهب برپیشانی جنبش ضد استبدادی و لاجرم قرار دادن آن در چهارچوب موازین مورد قبول حاکمیت کنونی نیست و بهمین دلیل در بیراهه بردن جنبش ضد استبدادی-دمکراتیک کنونی می تواند پی آمدهای زیانباری بهمراه داشته باشد. اگر در نظر بگیریم که مسأله عمده کنونی مردم ایران نه قرار دادن قرائت جدیدی از اسلام در برابر قرائت تمامیت خواهان، بلکه جدائی دین از حکومت و پائین کشیدن کل دستگاه حاکم و استقرار مردم سالاری است، آنگاه به عواقب منفی تلاش های فوق بهتر پی خواهیم برد. اما قبل از پرداختن به پی آمدهای ناشی از ناهم خوانی این شکل از مبارزه با روندهای عمومی معطوف به دمکراسی، بهتر است که به دلایل و هدف های طراحان و توجیه کنندگان این شکل از مبارزه(روزه سیاسی) بپردازیم.
چنان که مشهود است مبتکر روزه سیاسی اصلاح طلبان و مجلسیان بوده اند. آن ها دلیل اصلی خود در اتخاذ این شکل از مبارزه را، در مسالمت آمیز بودن و آسیب پذیری کمتر آن عنوان می کنند. اما واقعیت آنست که اولا اشکال مسالمت آمیز و یا باصطلاح مقاومت مدنی نمی تواند فقط باین شکل منحصر شود. و چنانکه در سال های اخیر شاهد بوده ایم، جنبش ضد استبدادی بطور اعم و جنبش دانشجویان بطور اخص در برگیرنده انواع مبارزات مسالمت آمیز بوده است. وانگهی، اگر درجه آسیب پذیری را تابعی از میزان توان اشاعه و فراگیر شدن مبارزه بدانیم، برعکس این شیوه بدلیل همان بار مذهبی خود قادر نیست جز بخش معین و محدودی را جذب کند. و درست بدلیل همین کم دامنگی، بر آسیب پذیری خود می افزاید. علاوه بر آن، شکل و نوع مبارزه نمی تواند با هدف خود در تناقض قرارگرفته و آن را تحت الشعاع خود قرار دهد. اگر بپذیریم که هدف از مبارزه نفی استبداد آن هم ازنوع مذهبی آن است که موجودیت و فعالیت مستقلانه نیروهای دگر اندیش را برنتافته و آنها را نابود و یا زندانی می سازد، و قربانیان و یا زندانیان نیز همه نوع گرایشات عقیدتی و فکری را شامل می شوند، پس اتخاذ این شیوه از مبارزه نه قادر به مبارزه مؤثر علیه استبداد حاکم باخود ویژگی مذهبی است و نه قادر است که هواداران همه گرایشات را به دور خود گرد آورد. مگر آن که بپذیریم، همانگونه که گاهی ابراز می شود، مبارزه فقط برای رهائی بخشی از زندانیان یعنی یعنی زندانیان وابسته به جریانات معین و صدالبته مذهبی صورت می گیرد که دراین حالت خود به معنای تغییر صورت مسأله بوده و مغایر با شعار آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی است.
عبداله مؤمنی دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت(طیف علامه طباطبائی)، اخیرا در سخنانی(که درسایت امیرکبیر و سایت امروز درج شد) در توجیه بکارگیری این شکل از مبارزه، مدعی شده است در شرایطی که هیچ گونه راه کار و ساز و کار مسالمت آمیز برای پیگیری خواسته هایی چون تحقق حقوق(بقول وی برخی از) زندانیان سیاسی وجود نداشته باشد، روزه سیاسی یک حرکت نمادین اعتراض گونه است. اما در اینجا می توان پرسید که آیا براستی هیچ گونه راه کار و ساز وکار مسالمت آمیزی غیر از روزه سیاسی وجود ندارد؟و آیا انبان جنبش دانشجویی و مردمی،علیرغم بکارگیری آن همه اشکال متنوع مبارزاتی در طی سالیان اخیر، براستی تهی از اشکال مناسب است ؟. اما واقعیت آنست که منطق آقای عبداله مؤمنی بشدت سست و شکننده است و شاید با وقوف به این شکنندگی است که خود وی در جای دیگری از گفتگویش، حکم فوق را ابطال کرده و می گوید معتقدم که ساز وکارهای دیگری برای ابراز مخالفت وجود دارند و روش اعتراضی محصور به روزه سیاسی نیست.
اما اگر از توجیهات عبداله مؤمنی در مورد روزه سیاسی بگذریم و نگاه جامع تری به این مسأله بیافکنیم،معلوم می شود که اختراع و کشف این شکل از مبارزه از ملاحظات تاکتیکی فراتر رفته و بعنوان بخشی از تلاش هایی که هدف های مهم تری را دنبال می کنند محسوب می شود. که می توان آن ها را در تلاش برای نجات پروژه شکست خورده اصلاح نظام از درون، آشتی پذیر وانمودکردن دموکراسی و مذهب در قالب "مردمسالاری دینی" و بالأخره بهم ریختن صفوف مدافعان دموکراسی و آزادی و برابری و دریک کلام نجات دادن نظام از بحران موجودیتی که گریبانگیرش شده است، خلاصه کرد. اهداف فوق در چهار چوب راهبردی است که مؤلفه های داخلی و بین المللی خود را داشته و براین پایه بنانهاده شده که بابهره گیری توأمان از روندهای داخلی وجهانی، می توان بن بست کنونی را گشود و جناح حاکم را وادار به تمکین در برابر در برابر روند مردمسالاری کرد.
راهبرد فوق در واقع تلاش مجددی است برای زنده کردن "نعش مرده "ای که سعید حجاریان مدتی پیش خواستار دفنش شد. رویکرد مزبور که با احساس نوعی دوپینگ شدگی همراه است، توش و توان خود را اساسا از تحولات جدید بین المللی وام گرفته و درسودای آنست که یک بار دیگر بخت خود را برای تسخیر صحنه سیاسی ایران بیازماید. گرفتار شدن آمریکا در باتلاق افغانستان و بویژه عراق، برای کشورهای عمده اروپایی این فرصت را فراهم ساخته است که شعار دموکراتیزه کردن اسلام بطور اعم و دمکراتیزه کردن جمهوری اسلامی بطور اخص، یعنی مشی شکست خورده قبلی خود را بهمراه فشارهای تازه ای، مجددا به صحنه مقدم سیاسی براند. کسب موفقیت اولیه و نسبی این سیاست در بعقب راندن جمهوری اسلامی در ماجرای موسوم به بحران "الحاق به پروتکل اتمی"، امیدهای تازه ای را در مورد امکان تعمیم این رویکرد به سایر عرصه ها،هم داخلی و هم خارجی، بر انگیخته است(گرچه هنوز زود است که از تغییر کلی سیاست آمریکا نسبت به دولت ایران سخن راند اما تاهمین جا، دولت آمریکا اعلام کرده است که تغییر سیاست های جمهوری اسلامی را به تغییر حکومت جمهوری اسلامی و از بیرون ترجیح می دهد). کشف رویکرد فوق توسط جبهه مشارکت و سرمایه گذاری بر روی آن را باید از وجوه اصلی استراتژی این جریان در کنگره اخیر خود بشمار آورد. فاصله گیری شتابان پنجمین کنگره جبهه مشارکت از مسائل و بحث های مطروحه قبلی چون تغییر قانون اساسی، خروج ار حاکمیت و رفراندوم و... و مسکوت گذاشتن کامل یافته های کسانی چون چون سعید حجاریان در مورد شکست اصلاحات و "بسوی آینده" علوی تبار مبنی بر به بن رسیدن پیشروی برمبنای ساختارهای کنونی را، باید در همین راستا جستجو کرد. نزدیک شدن هرچه بیشتر به مشی نرمخویانه(تسلیم طلبانه) محمد خاتمی برپایه استفاده گام بگام از ظرفیت های نهفته در قانون اساسی، شعار تفسیر دموکراتیک از اسلام و تأکید بر وجود قرائت دیگری از قانون اساسی و ولایت فقیه، شاه بیت مشی جبهه مشارکت را تشکیل می دهند که در واقع چیزی جز زدودن پیرایه ها و صراحت بیشتر دادن به همان سیاست قدیمی یعنی تلاش برای تحقق ولایت مشروطه نیست.
. جبهه مشارکت با مصادره و مسخ شعار جبهه فراگیر دمکراسی، تلاش می کند که ائتلافات جدیدی را-بجای ائتلافات تاکنونی خود که دچار شکاف های عمده شده و دورانش به سر رسیده است- برپایه همان مشی شکست خورده ولایت مشروط و قرائت مردم سالارانه از مذهب سازمان دهد. بدیهی است که اختراع روزه سیاسی در این شرایط زمانی و مکانی نمی تواند از سر تصادف باشد.بهمین دلیل باید گفت که روزه سیاسی هیچ ربطی به جنبش خود جوش و خود پوی مردم نداشته و شکلی از اعتراض است که از بالا وضع شده است، بقصد کانالیزه کردن مبارزات ضداستبدادی-مذهبی مردم و دانشجویان در بستری مطمئن و کنترل شده.
برای آن که در این استنتاج خود تنها به قاضی نرفته باشیم، نگاهی به سرمقاله روزنامه یاس نو(ارگان عملی جبهه مشارکت) پنجم آبان ماه، مفید بنظر می رسد.
سرمقاله نویس روزنامه ابتدا به تعریف روزه سیاسی پرداخته و "آن را یک عمل سیاسی دیندارانه در دفاع از حقوق مشروع انسانی دیگر" می داند که در طی هفته های اخیر وارد ادبیات سیاسی کشور شده است. دراین سرمقاله همچنین آمده است:"برخلاف کلیشه های متعارف راه پیمائی واعتصاب غذا و...روزه سیاسی معنا و پیغام دینی دارد. بعبارت دیگر،روزه سیاسی تفسیر و قرائت دیگری از دین داران را بر ضد قرائت و تفسیر دیگری از دین نشان می دهد".
اما علاوه بر آن، جذب مجدد بخشی از جنبش دانشجویی و بخشی از نیروهای خارج از حاکمیت به مدار "ائتلاف فراگیر" مورد نظر این جبهه، از دیگر هدف های اینگونه تلاش ها است.
نگاهی به بخش دیگری از سخنان عبداله مؤمنی نشان دهنده آنست که متأسفانه بخشی از جنبش دانشجویی علیرغم آن که در گذشته جدایی خود را از جبهه دوم خرداد و از هرگونه ائتلاف با حاکمیت اعلام کرده بود، اما بدلیل فقدان یک نقد ریشه ای و پیگیر از عملکرد گذشته خود، در یک چرخش جدید، مجددا خود را در برابر خطر پیوند مجدد با بخشی از حاکمیت و ایفاء نقش تسمه نقاله برای رله کردن سیاست های آن به بدنه دانشجویی و جامعه قرار داده است. رویکرد فوق را نه فقط می توان در همکاری این بخش از جنبش دانشجویی با اصلاح طلبان دولتی در برگزاری مراسم روزه سیاسی مشاهده کرد، بلکه علاوه بر آن سخنان عبداله مؤمنی نیز نشان گر آن است. او در ادامه سخنان خود وقتی اذغان می کند که اشکال دیگری غیر از روزه سیایسی هم می توان یافت، اضافه می کند که "با سازماندهی و انسجام بیشتر و با تأکید بر مشترکات گروه های اصلاح طلب دوم خرداد، می توان سازوکارهای دیگری را برای ابراز بیان اعتراض دنبال کرد". همانگونه که ملاحظه می کنید،بنظر می رسد که تحکیم وحدت به نقطه پیشین برگشته و در سودای یافتن اشکال مبارزه در همکاری باگروه های اصلاح طلب دوم خرداد است. صرفنظر از نگاه به بالا در کشف و بکارگیری اشکال تاکتیکی مبارزه، که قاعدتا باید در رابطه با ظرفیت ها و رویکردهای جنبش اعتراضی دانسجویی- مردمی جستجو شود، سخنان فوق درعین حال نشان دهنده چرخشی در مواضع پیشین این جریان دانشجوئی مبنی بر دوری و استقلال از جناح های حاکمیت، در موضع گیری ها و فعالیت های خود است. تغییر مواضع پیشین تحکیم وحدت البته هنوز در کنگره و یا مجمعی بصورت رسمی صورت نگرفته و یا اعلام نشده است. از این رو بنظر می رسد که فعلا بیشتر خصلت پراگماتیستی دارد. اما اگربتواند با موفقیت و بدون برانگیختن مخالفت جدی از پائین پیش برود، می تواند به سیاست رسمی این تشکل نیز تبدیل شود.
"دست آوردهای" ناشی از فشارهای استبداد:
درغیاب وجود تشکل های مستقل و مردمی نقش آفرین، یکی از دست آوردهای جناح حاکم در تشدید سیاست سرکوبکرانه خود، وادار ساختن رقبا و مخالفان قانونی خود، به تقلیل مطالبات خود و قرار دادن آن بر موازین و حد و اندازه هایی است که او می پسندد. طی این روند معکوس در شرایطی صورت می پذیرد که مطالبات لایه های گسترده مردم آشکارا رادیکال تر می شوند. جناج حاکم درپی موفقیت آمیز بودن اعمال این سیاست در مورد محمد خاتمی و بخش باصطلاح ارزشی اردوی جبهه دوم خرداد اکنون آنرا با جدیت بیشتری در مورد جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و تحکیم وحدت نیز بکار گرفته است. بی تردید فشارهای اخیر وارد شده بر تحکیم وحدت در پی خیزش دانشجویی-مردمی 18 تیر، درکنار تحولات درونی جبهه دوم خرداد و شرایط بین المللی از عوامل دخیل در تغییر و یا لااقل نوسان در مواضع تحکیم وحدت بشمار می روند. جنبش دانشجویی تنها با تقویت تشکل های مستقل خود و با افزایش فشار از پائین به تشکل های قانونی چون تحکیم وحدت می تواند، اردیکته شدن سیاست های حاکمیت بر جنبش دانشجویی واز پیوستن مجدد تحکیم وحدت به اردوی موسوم به دوم خرداد، ممانعت بعمل آورد.خط راهنمای مبارزه مردم در لحظات کنونی نه قراردادن قرائت دیگری از مذهب در برابر قرائت حاکم و لاجرم گل آلود کردن آب، بلکه مبارزه برای برپاکردن یک نظام مردم سالار و سکولار است.

31.10.2003


درفراسوی رویدادها:
مروری بر فرازهای اعتراضات جنبش دانشجوئی-مردمی(3)

تقی روزبه t.roozbeh@freenet.de

رعب و خشونت تنها ابزار رژیم
خامنه ای در سخنان تهدید آمیزی که چندی پیش در ورامین به زبان آورد، گفت که درخاموش ساختن نائره جنبشی که از کوی دانشگاه شروع شده است، رحمی نخواهد کرد. او البته درهمانجا از "نیروهای مردمی"-که همان اسم مستعار چماقداران انصار حزب اله است-خواسته بود که ضمن حفظ هوشیاری خود برای فراخوان مشابهی چون روز 23 تیرماه 78 آماده باشند.
اما برای جنبشی که منتظر 18تیر نماند و به بهانه پیشواز آن،یک ماه جلوتر جرقه آن را بر افروخت، سخنان خامنه ای فراخوانی برای اقدام در لحظه حاضر بود.
درهمین رابطه بود که چماقداران زنجیر پاره کرده و در دو روز گذشته شاهد هجوم گسترده آنان به شماری از خواب گاه های دانشجویی، به زنان و جوانان و سالمندان و کودکان در خیابان ها توسط قمه و زنجیر و پنجه بکس و گاز اشک آور و حتی گاها تیر اندازی بودیم. گزارشات ناظران این رویدادها، از بیرحمی و سبعیت فزون از حد این "فدائیان خامنه ای" حکایت می کند که با اقداماتی چون پرتاب کردن دانشجویان از بام ها، کشیدن پیکر زنان و جوانان بربستر خیابان ها، و دریدن اندام ها و کوبیدن سر تظاهرکنندگان بردیوارها همراه است. حاصل جنایت های فوق تاکنون موجب شمار بسیاری زخمی و زندانی و مفقود و بالأخره کشته شدن حداقل یک نفر (و بنا به روایتی بیش از یکنفر) در شیراز - که با گشودن آتش نیروهای انتظامی به تجمع اعتراضی مردم بولوار چمران صورت گرفت-شده است. باین ترتیب در آستانه بزرگداشت چهارمین سال جنایت کوی دانشگاه، شاهد تکرار این جنایت در ابعاد وسیع تری هستیم.
دوگانگی نفرت انگیز
دراین میان آنچه مضحک می نماید، اعلامیه انصار حزب اله است که ضمن قرق کردن خیابان ها، در تأسی به رهبر ریاکار خود اعلامیه ای هم در ذم کاربرد خشونت و آزار و هتک حرمت دیگران صادر کرده و درآن خواهان محاکمه و مجازات مسببین این گونه اقدامات شده است! و سعید عسکر هم بعنوان دلیلی برجدی بودن حاکمیت و دستگاه ولایت در ادعاهای خود(وجود یک جوشش کنترل نشده و خودسر مردمی!) ظاهرا دستگیر می شود. بی تردید رژیم جمهوری اسلامی رسواتر از آن است که این گونه طرفندها بتواند کسی را بفریید. بااینهمه باید اضافه کرد که این دوگانگی نفرت انگیز تلاش مذبوحانه ای است که رژیم بکار می گیرد تا ضمن بکارگیری سرکوب و ایجاد رعب بعنوان تنها وسیله نجات کشتی در حال غرق خود، درهمانحال گریبان خود را از فشارهای بین المللی، چنگال عدالت و دادگاه های جنایت جنگی نجات دهد.
در عین حال باید گفت که خنثی کردن این گونه ترفندهای تبلیغاتی، اهمیت زیادی دارد.یک نمونه از این نوع افشاگری های مؤثر را می توان در بازداشت چند لباس شخصی نفوذ کرده به کوی دانشگاه توسط دانشجویان و بازرسی وسایل همراه آنان دید که اسناد و وسائل بدست آمده اثبات کننده رابطه آن ها با نیروهای انتظامی و مقامات رژیم بود.
گسترش اعتراضات
پتانسیل اعتراضی نهفته در اعماق، درحدی است که اعتراض کوی دانشگاه حکم آتش زنه را داشته و می تواند در صورت اتخاذ تاکتیکها و شیوه های مبارزاتی معطوف به پیوند جنبش دانشجویی با مردم و سایر جنبش های اجتماعی موجب گسترش اعتراضات زنجیره ای در نقاط دیگر گردد. گزارشات مربوط به شروع اعتراضات در اصفهان و شیراز و اهواز و کرمان و کرج و .. حکایت گر وجود همین زمینه مناسب جهت گسترش اعتراضات به سایر نقاط کشور است.
در شرایط کنونی تمامی تلاش رژیم برای محصور کردن حرکت درکوی دانشگاه و جداکردن آن از پشتیبانان بیرون از دانشگاه می باشد. ایجاد انواع موانع و از جمله برقراری منع عبور و مرور به کوی دانشگاه و خیابان های اطراف امیرآباد، قطع تلفن های دستی، نصب نرده های آهنی برای جداسازی منطقه بحران از سایر نقاط دیگر، ورود نیروهای انتظامی به داخل کوی دانشگاه و سایر خواب گاه ها ،جلوگیری از حضور خبرنگاران داخلی وخارجی در این نقاط، و بالاخره تقویت پارازیت برای اختلال در رسانه های خارج کشور، همگی در راستای همین هدف مسدود سازی و ایزوله کردن است.
در جهت مقابل این تلاش ها،تاکتیک های متقابل برای به شکست کشانیدن آن، قبل ار هرچیز برافروختن کانون های جدید مقاومت در نقاط دیگر تهران و نیز شهرهای دیگر، از اهمیت زیادی برای خنثی کردن این توطئه ها برخوردار است. علاوه براین انتقال سریع و گسترده اخبار و تصاویر خشونت و بربریت به سایر نقاط جهان تاثیر مهمی در برانگیختن افکارعمومی جهان دارد. یک نمونه موفق بهر ه گیری گسترده از اینترنت و بسیج افکار عمومی جهانی برای فلج کردن تیغ سرکوب را در جنبش چیاپاس مکزیک دیده ایم. علاوه بر آن می دانیم که هم اکنون بحث ارسال هیئتی از جانب اروپا در مورد حقوق بشر به ایران مطرح است. بنابراین می توان اسامی دستگیرشده گان و مفقودین و مجروحین را به این هیئت رساندو نیز با شکایت به نهادهای حقوق بشر و مجامع جهانی رژیم را در زیر فشار روز افزون بین المللی قرار داد.
علاوه برآن با راه اندازی جنبش همبستگی با دانشجویان در خارج کشور-آنگونه که در برخی نقاط شکل گرفته است-به پشتیبانی فعال تری از مبارزات داخل کشور پرداخت.
جنبش دانشجویی نه جنبش آمریکائی
تلاش های زیادی توسط رسانه های لوس آنجلسی وابسته به سلطنت و نیز رسانه های قدرت های بزرگ غربی برای مصادره جنبش و موج سواری برروی آن صورت می گیرد. آنان علاو ه براین تلاش های زیادی را در بوجود آوردن یک باصطلاح آلترناتیو دست ساز از اپوزیسیون بویژه سلطنت طلبان و مطرح ساختن آنان در افکار عمومی بکار گرفته اند. بااین همه در واکنش به این گونه اقدامات، موج جدید و امیدوارکننده ای در جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک داخل کشور درحال شکل گیری است که ضمن مبارزه قاطع علیه نظام حاکم و دستگاه ولایت بعنوان اولویت نخست درعین حال به مخالفت با اهداف استعمارگرانه و مداخله جویانه دولت آمریکا و آلترناتیو سازی آن بخاسته است. نمونه این جریانات را قبلا در امضاء هزار نفره داخل کشور و نیز دانشجویان تبریز شاهد بودیم. علاوه بر آن اخیرا اعلامیه تحکیم وحدت در مرزبندی با سلطنت طلبان و مداخلات خارجی و مصاحبه های شماری از فعالین دانشجوئی بابرخی رسانه های مترقی خارج کشور درهمین رابطه را نیز شاهد هستیم. مطرح شدن شعار "جنبش دانشجویی نه جنبش آمریکائی" توسط جنبش دانشجویی را باید پاسخی دانست هم دربرابر ادعاهای خامنه ای و سایر واپسگرایان رو به زوال که تلاش دارند جنبش را محصول تحریکات خارج کشور وانمود سازند و هم علیه سلطنت طلبان و دولت آمریکا که تلاش می کنند این جنبش را وسیله نیل به اهداف خود قرار دهند.
توطئه سکوت رسانه های مدعی دفاع از آزادی و وابسته باین جریانات در برابر رویکرد فوق امر غیر طبیعی نیست. و به نوبه خود ضرورت رسانه های نیرومند واقعا مستقل و حامی جنبش های اجتماعی برای بازتاب دادن واقعی آنچه که در صحنه مبازراتی داخل کشور می گذرد را خاطر نشان می سازد.
15ژوئن 2003



درفراسوی رویدادها:
مروری بر فرازهای جنبش دانشجویی-مردمی(4)

Taghi_roozbeh@yahoo.comتقی روزبه
ادامه حرکت به مثابه مهم ترین دست آورد
الف-جنبشی ک 9 روز قبل جرقه آن در کوی دانشگاه زده شد، علیرغم تمامی اقدامات بازدانده و از جمله بکارگیری خشونت توسط نیروهای موسوم به لباسی شخصی که درپی فرمان خامنه ای مبنی براینکه رحمی نکنید،و برغم ببر کاغدی نامیدن آن توسط کیهان ارگان چماقداران، و یا علیرغم ادعای هرروزه مقامات رسمی مبنی برکنترل، فروکش کردن و اعاده آرامش،اکنون وارد دهمین روز خود گردیده است. رژیم ناچار شده است که برای مقابله با آن ستاد بحران تشکیل داده و طرح جامع و همه جانبه ای را برای خاموش ساختن آن در دستورکارخود قرار دهد. اکنون این جنبش نه فقط درسطح قابل توجهی از دانشگاه های تهران تسری یافته است، بلکه دامنه آن به تعداد قابل توجهی از دانشگاه های شهرهای دیگر نیز سرایت کرده است. بی گمان حضور و حمایت شبانه شهروندان از این جنبش نقش بسیار مهمی در ناکامی رژیم در خاموش ساختن آن داشته است.
ب-علاوه براین اکنون دامنه اعتراضات از محدوده دانشجوئی و کانون های دانشجوئی و تجمع حمایت آمیز مردم از این کانون ها فراتر رفته و به نقاط دیگری از شهر گسترش یافته است. انتشار گزارشات مربوط به تجمعات اعتراضی تهران پارس و هفت حوض و خیابان ستارخان و مجیدیه و .... و تسری آن به شهر های دیگری چون گوهر دشت و پردیس کرج و کرمان و اصفهان و شاهین شهر و کرمانشاه و قم و مشهد و شیراز و اهواز و یزد و رشت و ... جملگی حکایت از همین واقعیت دارند.
بنابراین می توان گفت که نفس ادامه این جنبش تا این لحظه علیرغم صدور فرمان برخورد بیرحمانه رهبر، مهمترین دست آورد این جنبش است. اکنون دیگر به جرئت می توان گفت که ترکیب شرکت کنندگان این جنبش فقط دانشجویان نیستند. بلکه ما براستی با یک جنبش دانشجویی-مردمی مواجهیم. درصد قابل توجهی از شمار دستگیر شدگان بنا به گزارشات خود رژیم افراد غیر دانشجو هستندکه رژیم با زبان سخیف خود آنان را اراذل و اوباش می نامد. و باین ترتیب تاکتیک رژیم در جداکردن جنبش دانشجویی از جنبش خیابان عملا یک تاکتیک شکست خورده است.
کی بود کی بود من نبودم
تجربه 18 تیر 78 که در آن نیروهای انتظامی در سازماندهی حمله به کوی دانشگاه نقش مستقیمی داشتند که منجر به رسوائی و مشکلات بزرگی برای نیرو های انتظامی و رژیم گردید، رژیم را به این جمع بندی رساند که بجای درگیرکردن مستقیم نیروهای انتظامی و قراردادن لباس شخص ها در زیر فرماندهی مستقیم آن، بهتراست که لباس شخصی ها بعنوان نیروی "خود سر" عمل کرده و نیروهای انتظامی ضمن پشتیبانی و هماهنگی با اقدامات آنها درعین حال خود نقش حفظ امنیت و پاسداری از "قانون" را بعهده داشته باشند. باین ترتیب با یک تیر می شد چندین نشان زد:اولا اقدامات وحشیانه این عناصر را که خود بخش مهمی از سیاست ارعاب رژیم را تشکیل می دهد، بحساب افراد خودسر گذاشت و باین ترتیب در مقابل افکار عمومی داخل و نیز بین المللی خود را از مظان اتهام دورکرد و غیر مسئول جا زد و ثانیا از درگیری مستقیم نیروهای انتظامی با مردم که خواه ناخواه موجب پی آمدهای منفی درمیان این نیروها می شود تا آنجایی که مقدور است ممانعت بعمل آورد. و ثالثا به بهانه حمایت از دانشجویان در برابر این کوسه های وحشی، هم برای خود محبوبیتی فراهم ساخت و هم جنبش دانشجویی را از جنبش خیابانی جدا نگهداشت. و درست دراجرای این طرفند آخوندی است که فردی هم چون عسگر اولادی که خود و تشکیلاتش از عوامل اصلی سازماندهندگان چماقداران هستند، در اظهارات عوامفریبانه ای ضمن تظاهر به همدردی با دانشجویان، خواهان برخورد قوه قضائیه با این عناصر خود سر می شود! و نیروی انصار حزب اله و بسیج دانشجویی هم اعلامیه هایی درهمین مورد صادر می کنند. وزیر اطلاعات مدعی می شود که برای برخورد با لباس شخصی ها تصمیم عمومی(وفاق همه جناحها) وجود دارد و دولت با قدردانی از نقش نیروهای انتظامی اعلام می کند که مهترین دستاورد این سیاست جدائی دانشجویان از شعاردهندگان بیرون دانشگاه است.
بنظر می رسد که فرماندهان نیروی انتظامی و دستگاه های تبلیغاتی رژیم تاحدودی توانسته اند نقش های واگذارشده به خود را به خوبی بازی کنند:
دراین میدان فریب و ریا ظاهرا سلطنت طلبان تلاش دارند که گوی سبقت را از رژیم به ربایند. چرا که در سخن پراکنی های خود، تلاش وافری دارند تا نشان دهند که گویا نظامیان در مقایسه با لباس شخصی ها رفتار بالکل متفاوتی با مردم و دانشجویان دارند. البته این نحوه عمل ازجانب سلطنت طلبان قابل درک است که پرداختن به آن خارج از حوصله این نوشته است. اما متأسفانه گاهی دیده می شود که این تصور ار سطح سلطنت طلبان نیز فراتر می رود. بدیهی است که القاء چنین تصویر نادرسی هیچ ربطی به واقعیت ندارد. بلکه تنها موجب پنهان ساختن پیوندها و هماهنگی ها موجود بین این دو بازوی مکمل سرکوب و تطهیر ادعای های رژیم می شود. بااین همه قضاوت مبارزان حاضر در صحنه به نحو دیگری است. دانشجویان خواهان خروج این نیروها ازکوی دانشگاه و افشاء همکاری بین آنها و لباس شخصی ها هستند. آنها در عین حال تلاش دارند که تجربه های مثبت انقلاب بهمن را در مورد خنثی و یا بیطرف کردن ارتش و نیروهای انتظامی و سپس جلب برخی از آنان به صفوف مردم را باهدف از کارانداختن ماشین نظامی رژیم بکار گیرند. طرح شعارهایی چون "نیروهای زره پوش لباس ملت به پوش"، "نیروهای انتظامی حمایت حمایت" حاکی از همین تلاش است. اما چنین تلاش هایی به هیچ وجه همانگونه که در بهمن 57 نیز شاهدبودیم به معنای آن نیست که مردم با مشاهده گوش بفرمانی و عملکرد سرکوبگرانه این نیروها شعار "ارتش به این بی غیرتی،هرگز ندیده ملتی" ندهند.
اهمیت تار و مارشدن و بی اثر ساختن حلقه نیروهای لباس شخصی
این واقعیتی است که در فاز نخست سرکوب که با هدف ایجاد وحشت و متوقف کردن گسترش دامنه اعتراضات صورت می گیرد، رژیم تلاش می کند که این کار را عمدتا از طریق چماقداران وحزب اللهی های قمه بدست و حتی مسلح به اسلحه گرم و توسط نیروهای ویژه انجام دهد.
هم اکنون همه روزه شاهد درگیری گسترده این نیروها با شرکت کنندگان در تظاهراتی هستیم که درنقاط متعددی از کشور جریان دارد. هدف این مرحله از عملیات رژیم قدرت نمائی، بالابردن هزینه مبارزه و ایجاد رعب و وحشت در مردم برای جلوگیری از پیوستن آنها به صفوف مبارزه است. دراین درگیری ها، متقابلا مردم نیر در دفاع ازخود به جنگ و گریز با این نیروهای هار و خونریز پرداخته و سعی دارند که آنان را مرعوب و تار و مار سازند. اگر "فدائیان رهبر" بتوانند در طی این نبردها به تدریج تار و مار شوند، بی تردید جنبش دانشجوئی-مردمی قدمی به جلو گذاشته و وارد فاز جدیدی خواهد شد و بخش های تازه ای از مردم را که علیرغم نارضایتی گسترده هنوز تاحدودی مقهور قدرت ظاهری رژیم هستند، بطور فعال تری وارد صحنه مبارزه خواهدکرد. نباید فراموش کرد که برائت ظاهری سردمداران رژیم از عملکرد نیروهای لباس شخصی در عین حال بطور ناخواسته زمینه مناسبی را برای درهم شکستن روحیه این فدائیان خامنه ای فراهم می سازد که در حین فرود آوردن هردرفش و قمه ای لازم می بینند که با دادن شعارهایی چون "صلوات برای برای قامت رعنای رهبر" وفاداری خود را به رهبرشان نشان دهند.
گشوده شدن میدان جدید نافرمانی مدنی
هم اکنون گسترش نافرمانی مدنی با هدف حکومت ناپذیر کردن رژیم با مبارزات ده روز اخیر وارد فازجدیدی گردیده است. چه کسی تصور میکرد تاده روز قبل به صدا درآوردن بوق اتومبیل برای رژیم معنایی در حد مرگ بر حکومت خواهد داشت که ناچار خواهد شد لشگری مسلح به اسپری و باتوم را برای از کار انداختن آن بکارگیرد. و یا چه کسی تصور میکرد حتی تجمع بدون هرگونه شعاری و یا صرف تردد در نقاط معین و ساعت معین و یا دیر خوابی برای رژیم حکم یک آکسیون و میتینگ سیاسی را خواهد داشت؟! ازبرکت ابتکارات مردم و ماهیت بشدت واپسگرا و سرکوبگرانه رژیم می توان گفت که میدان نامحدودی از نافرمانی مدنی خلق و در برابر مردم گشوده شده است. میدانی که تنها با گسترش آن می توان پاتک های رژیم را خنثی کرد و به جلو رفت. اگر تردد یعنی میتینگ و اگر بوق زدن یعنی مرگ برخامنه ای پس با تعداد بیشتری و باهزینه کمتری می توان شعار مرگ برخامنه ای داد. گسترش چنین میدانی درهر حال به معنی کاهش هزینه سرانه مبارزه است.
و همه این ها به معنای آنست که گسترش نافرمانی مدنی باهدف حکومت ناپذیر کردن رژیم وارد فاز جدیدی شده است و رفته رفته حربه زندان و فشار عملا بی معنا می شود.
حمایت دانشجویان بابل از مبارزات کارگران چیت بهشر یک نمونه درخشان از مسیر آینده:
برخی گزارشات انتشار یافته حکایت از آن دارند که دانشجویان دانشگاه جامع عملی کاربردی در بابل در حمایت از مطالبات کارگران چیت بهشر برخاسته اند. بی تردید خیز جنبش دانشجویی و پیوند آن با مبارزات عمومی نقش مهمی در تقویت جنبش های اجتماعی بجا خواهد گذاشت. هم اکنون جنبش دانشجویی با طرح یک مطالبه اجتماعی مهم یعنی مخالفت با سیاسیت خصوصی سازی دانشگاه ها و سیاست تعدیل ساختاری زمینه مساعدی را برای پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش مطالباتی و اجتماعی سایر اقشار و طبقات زحمتکش فراهم کرده است. و اگر هر آینه در نظر بگیریم که اولا بخش مهمی از اقتدار رژیم در جدایی این اعتراضات از یکدیگر و درنتیجه فراهم شدن امکان سرکوب هرکدام از آنها بطور جداگانه بوده است و ثانیا ترکیب دو وجه جنبش مطالباتی و جنبش ضداستبدادی چه اهمیتی در تعمیق دمکراسی و سنگر بندی برای آن در اعماق جامعه دارد، آنگاه به اهمیت این نزدیکی بیشتر پی خواهیم برد. واقعیت آنست که جنبش دانشجویی هم بلحاظ بافتار طبقاتی وهم بلحاظ سنت های درخشان خود ظرفیت این جهت گیری را علیرغم فضای تبلیغاتی گسترده نئولیبرالیستی و تعدیل ساختاری دارد. چنانکه "شعار آزادی،برابری،حکومت مردمی" که در برخی دانشگاه ها و البته نه هنوز درسطح گسترده داده شده است، نشان دهنده همین ظرفیت نهفته است. صرفنظر از ضرورت توجه جنبش دانشجویی به مسأله فوق، بر سایر لایه های زحمتکش و ستمدیده چون معلمان و کارگران و زنان است که به نوبه خود از فضای بوجود آمده بهره گرفته و ضمن حمایت از جنبش دانشجویی باطرح مطالبات خود وارد صحنه مبارزه شوند و با شکستن طلسم ناهمزمانی اعتراضات خود، اجازه ندهند که رژیم با جدا ساختن آنها از یکدیگر به سرکوب یک به یک آنها پیردازد. واقعیت آنست که کشورما اکنون به یک جنبش ضداستبدادی-مطالباتی فراگیر و نهادی شده نیازدارد. این جنبش باید تا سرنگون کردن نظام حاکم و برقراری یک نظام مردمی به جزئی از مکانیزم زندگی روزمره تبدیل شود.
مواضع دولت آمریکا
همانظور که می دانیم حکومت اسلامی تلاش می کند که با زدن برچسب وابستگی جنبش موجود به قدرت های غربی و بخصوص آمریکا آنرا متزلزل ساخته و از پیوستن بیشتر مردم به آن ممانعت بعمل آورد. و این درشرایطی است که البته زمام داران دولت آمریکا عمددارند که بطور روزمره حمایت قاطع خود را از جنبش اعتراضی برخ مردم به کشند.
بی تردید این که دولت آمریکا و حتی در سطح پائین تری برخی کشورهای اروپائی مانند وزیر خارجه المان ناچار می شوند به حمایت ازجنبش ضداستبدادی برخیزند که هرشب حضور خود را در اقصی نقاط کشور اعلامی کند خود یک دستاورد محسوب شده واذعان به آن، درعین حال اذعان به تفاوت برزگ شرایط ایران با شرایط کشور عراق است. نخستین پیام چنین جنبشی ازسوی مردم به قدرت های خارجی آنست که به زحمت لشکر کشی و اشغال نظامی شما نیازی نیست. آنها اگر راست می گویند می توانند بجای یک حمایت صوری به حمایت بی قید وشرط از مطالبات این جنبش و به دور از مطامع خود به پردازند. بعنوان مثال همه میدانندکه رسانه های وابسته به این قدرتهای بزرگ و نیز سران این قدرتها تاکنون کلامی در مورد حمایت از مطالبات جنبش دانشجویی و قطعنامه های آنان در محکوم کردن سیاست خصوصی سازی دولت بر زبان نرانده اند و بهیچ وجه تلاش لازم را برای محکوم کردن نقض حقوق بشر و مشروط کردن همکاری های خود به رعایت آن و حتی بازتاب دادن مطالبات جنبش دانشجوئی را در جامعیت خود بعمل نیاورده اند. آنان از حمایت های صوری خود قصد دیگری دارند. آنها برآنند که انقلاب را از درون به تسخیر خود در آورند.
برآمد یک جنبش مطالباتی-ضداستبدادی شاخص بسیار معتبری را برای شناخت دوستان و دشمنان واقعی انقلاب دراختیار مردم ایران قرار می دهد و به اندازه ای که این جنبش بر روی پاهای خود قرار بگیرد، بهمان اندازه قادر خواهد شد که فشارهای بین المللی را در وجه مثبت خود و در راستای اهداف خویش به خدمت بگیرد. 19.6.2003

This page is powered by Blogger. Isn't yours?