Sunday, December 06, 2009

 
مروری به مطالب نوشته شده درباره جنبش دانشجوئی درطی دوسه سال اخیر(دفتر دوم جنشبش دانشجوئی)



پیرامون اختلافات گرایش های چپ و سوسیالیست
در میان فعالین دانشجوئی
آنچه درزیر می خوانید بر گرفته از میزگردی است برگزار شده توسط رادیوتلویزیون برابری و با شرکت خانم پریسا نصر آبادی و آقای کیوان امیری از ایران و آقای تقی روزبه از اروپا که از روی نوار گفتگوی جداگانه ایشان پیاده شده است .
برابری: باتشکر از دوستان شرکت کننده در این میزگردخانم پریسا نصر آبادی ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه – که دعوت رادیو – تلویزیون برابری را پذیرفتند و در این میزگردکه بمناسبت 16 آذر برگزار می شود، شرکت کردند . نخست از خانم پریسا نصر آبادی می خواهیم که از موقعیت و وضعیت جنبش دانشجوئی در ایران و بخصوص نیروهای چپ و رادیکال یک ارزیابی داشته باشند .
این نیرو ها در محیط دانشگاههای ایران طی چند سال اخیر چه سیر تحولی را داشته اند و امروز چه نکاتی در سیر مبارزاتی این دوستان دانشجو برجسته است ؟ ممنون می شویم که شما با این موضوع بحث را آغاز کنید .
پریسا نصر آبادی : من خدمت شما و همه ی شنوندهای عزیز سلام عرض می کنم و امیدوارم که بحث خوبی را داشته باشم و در خدمتتان هستم . بخش اول صحبت ام را با مقدمه کوتاهی در باره ی چگونگی بازگشت چپ به دانشگاهها شروع کنم : در سال 81 تحصیلی بود که چپ مجدداً به دانشگاهها بازگشت . در واقع ما با حضور یک سری نشریات سرخ در دانشگاههای تهران ، مجدداً گفتمان چپ را طرح شده در دانشگاه وعلاقه مندی دانشجویان نسبت به آنرا دریافتیم . از میان اولین نشریات سرخ دانشجویان چپ در دانشگاه می توانم از نشریه " گون " نام ببرم که همزمان در دانشگاه تهران و پلی تکنیک انتشار پیدا می کرد . در واقع اولین نشریه ی سرخ دانشگاههای تهران بود که پرچم چپ را مجدداً در دانشگاهها بلند کرد و نشان داد که این گفتمان علیرغم دو دهه سرکوب شدیدی که صورت گرفته بود، بلحاظ اجتماعی مجدداً طرح می شود و ضرورت طرح خودش را نشان می دهد .
اولین نشریات چپ که بصورت پیاپی و بعد از " گون" و با سرعت بسیار و با فاصله ی کمی از همدیگر بتدریج انتشار پیدا کردند و بتدریج گستره وسیعی در عموم دانشگاههای تهران یپدا کردند، از همان ابتدا بنا را بر این گذاشتند .
که بر اساس اصول مارکسیسم و در واقع چپ ارتدکس کار خودشان را شروع کنند . یعنی سنگ بنای کارشان را بر این گذاشتنه بودند و ابداً قرابتی با قرائت های لیبرالی که از چپ و گرایش های مارکسیستی در دستگاههای آکادمیکی ارائه می شود و استفاده های سیاسی آنان ، نداشتند. اولین قطب بندی و پلورالیزاسیونی که در دانشگاهها شکل گرفت بر مبنای دو طیف بسیار وسیع چپ و لیبرال در دانشگاهها بود که در درون هر هرکدام از این طیف ها، محفل های گوناگونی زیست داشتند و به حیات خودشان ادامه می دادند. در واقع این پلورالیزاسیون چندان پلورالیزاسیون پالوده ای نبود و عملاً در این بین نیروهای واسط ومی شود گفت نیروهای سانتر قرار داشتند که تعیین تکلیف سیاسی شان نسبت به اینده ی سیاسی – اجتماعی ایران وافق سیاسی – اجتماعی شان و نسبت شان باجریانها و نیروها و خطوط سیاسی- اجتماعی ای که حاضر بودند، چندان واضح و روشن نبود. اما هر قدر که از حیات مجموعه ی جریانها و گروه های چپ در دانشگاه می گذشت ، این ضرورت خودش را بتدریج نشان داد که باید مجموعه ی نیروهای حاضر یک سری تعیین تکلیف با خودشان و با مجموعه ی نیروها و جریانات حاضر درجامعه داشته باشند تا ما بتوانیم یک قطب بندی و پلورالیزاسیون اصیلی را بر مبنای آنتا گونیسم طبقاتی شاهد باشیم .
بر این مبنا نیروهای رفرمیست و وابسته به جریانات سوسیال دموکراتی که در جامعه بعنوان خطوط سیاسی حاضر بودند و ما به ازاء خودشان را در دانشگاهها داشتند، بتدریج خودشان را نشان دادند و ماهیت آنها شفاف و روشن شد . استفاده های سیاسی ای هم از آنها می شد و تبلیغاتی هم که پیرامون شان می شد ، همچنین مشخص شد و تمایزی که این جریانات با جریانات رادیکال در بین نیروهای دانشجوئی داشتند، آشکار تر شد . حتی من می توانم قائل باین باشم که یک طیف بندی دانشگاهی هم بر مبنای این پلورالیزاسیونها صورت گرفت . و عملاً دانشگاههائی نظیر دانشگاه تهران و سپس پلی تکنیک و صنعتی شریف در مقابل جریانات رفرمیستی که در دانشگاههای دیگر و بطور خاص دانشگاه علامه بصورتی خیلی بارزتر از جاهای دیگر حضور داشتند ، بایستند.
عملاً محفل های گوناگونی که در جنبش دانشجوئی و بدنه چپ آن حضور داشتند در شرایطی قرار گرفتند که کم کم به این نتیجه رسیدند که باید یک پلورالیزاسیون اصیل شکل بگیرد . یعنی این بدنه چپ جنبش دانشجوئی صرفاً با توجه باینکه خودش را منتسب به چپ یا یک نوع سوسیالیستی که مشخصات آنرا چندان مشخص نمی کند، می داند، نمی تواند مبنائی باشد بر اینکه که نیروهایش را چپ یا سوسیالیست بدانیم و این مبنای اتحاد عملی برای ما باشد. از این جهت نیروهائی تحت عنوان چپ مدرن، چپ نو، چپ پسامدرن، پسا مارکسیسم و نو مارکسیسم که صرف نظر از گرایش های پاسیفیک شان ، ما می توانیم در بهترین حالت آنها را " لفت لیبرال" بدانیم و در واقع جناح چپ بورژوازی و لیبرالیسم ایرانی تلقی کنیم ، حضور یافتند. اینان نیروهائی بودند که توسط افراد و اصلاح طلبانی نظیر آقایان قوچانی، جلالی پور، علوی تبار، تاجیک و غیره حضور داشتند و روی آنها سکوت می شد و زون می شد و سعی در پرورش و حقنه آنها به جنبش دانشجوئی داشتند . سعی داشتند قرائت شان این باشد که چپی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد، این چپ هست . این کبریت بی خطر، این چپی که به راحتی می تواند همزیستی مسالمت آمیز باجریانات " دموکرات" و لیبرال در داخل دانشگاهها داشته باشد . و دائماً گفتند که این چپ مقصد ماست و بر متفکرین این اندیشه ها و نحله های فکری آنان در آکادمی ها زون کردند و برایشان تبلیغات گسترده کردند و سمینار ها برگزار کردند . البته برای ما کاملاً روشن بود که این چپ رفرمیست ، این چپ سوسیال دموکرات پروژه ی شکست خورده ایست که ما در چندین مرحله طومار آنرا در هم پیچیدیم که می گفتند آینده ای برای رشدمان جز در دامن بورژوازی و لیبرالیسم ایران متصور نیستیم . بنابراین پلورالیزاسیون اصیل که بر مبنای نیروهای رادیکال چپ شکل گرفت در یک طرف و در طرف دیگر نیرو های رفرمیست و سوسیال دموکرات منتسب به چپ و سایر نیروهای لیبرالی که علناً و بصورت بارز خودشان را جزو جنبش بورژوازی ایران می دانستند، صف بندی کردند . این صف بندی ایجاد شد و تا کنون هم ادامه دارد و هرگونه دعوا و مناقشه ای هم که تا این لحظه ادامه پیدا کرده ، کاملاً بر این مبناست . اگر احیاناً انشعابی ، بر هم خوردن جبهه ای و اتحادی صورت گرفته تا این لحظه بر این مبنا بوده چون ضرورت اش بر ما عیان و بارز شده است . از این جهت می توانیم بگویم که با توجه باینکه مساله محفل ایسم و سکتاریسم یک آفت جدی ایست که نه تنها بر جنبش کمونیستی که بر سایر جنبش های اجتماعی ما سایه افکنده، امٌا به زغم من جدال هائی که بین محفل های مختلف در جنبش دانشجوئی وجود دارد و این " کافیلیکس"ها و تصادم های مختلفی که وجود دارد ، چندان مساله حادی نیست آنطور که برخی بشدت از آن ابراز نگرانی می کنند ، چرا که من معتقد هستم مساله اساسی در این برهه برای ما این است که این تعارضات و تصادمات را بتوانیم در راستای آن پلورالیزاسیون اصیل کانالیزه کنیم . باین ترتیب ما می توانیم با یک جریان پالوده ی چپ مواجه باشیم که با توجه باینکه سطح جنبش ارتقاء پیدا کرده ، با توجه باینکه منافع طبقاتی و شکاف طبقاتی اساس تحلیل هایش شده است ، اساس بحث و موضع گیریهای سیاسی اش شده است و نگاهش به جنبش ها و صف بندیهای اجتماعی شده است ، و بنابراین حالا می تواند اتحاد عمل هائی صورت بگیرد که این چپ را از آن محفل ایسم روی گردان کند . یعنی بتدریج بجای اینکه بر مبنای یکسری مصالح و منافع گروهی و شخصی و سکتی بخواهد عمل کند ، حالا روی آنها پا بگذارد و بر اساس آن چیزی که مصالح و منفعت جنبش بر مبنای مصالح کارگر و مبارزه طبقاتی که سنگ بنای مبارزات اجتماعی ما تلقی می شود، گام بردارد و اتحاد عمل را در آن راستا شکل بدهد. ار این جهت محفل گرائیها و شاخه شاخه شدن ها، بهرحال یک عمری خواهد داشت و آن اتحاد اصیل بر مبنای آنتاگونیسم طبقاتی بزودی خودش را نشان خواهد داد و دیر یا زود شکل خواهد گرفت .
برابری: آقای امیری، این تقسیم بندی را که خانم نصر آبادی کردند، چقدر واقعی می دانید؟ آیا فکر نمی کنید که این تقسیم بندیها برای جنبش چپ دانشجوئی که امروزه شکل گرفته، خیلی زود رس باشد؟ و هنوز جنبشی که نتوانسته در پایگاه اجتماعی خودش گسترش پیدا کند، چقدر اینگونه تقسیم بندیها ومرزبندی ها و بخصوص در بین طیف چپ با همدیگر، پایه ی اصولی و واقعی دارد؟ و بعد از آن بتوانیم صحبت کنیم که چه کارهائی را می شود کرد که بحث ها را بشکل سالم و درستی پیش برد ؟ نظر شما در این مورد چیست ؟
کیوان امیری : من هم خدمت همه ی بیننده ها و شنونده های شما سلام عرض می کنم و خیلی خوشحالم که توانستم در این بحث شرکت کنم . نخست مقدمه ای در مورد جایگاه جنبش دانشجوئی بگویم: این جنبش برخلاف جنبش کارگری، جنبش زنان که بر اساس یک سری منافع ابژکتیو شکل می گیرند، بر مبنای مصلحت مشترکی که بر اساس دانشجو بودن تعریف می شود، شکل می گیرد. بنابراین جنبش دانشجوئی در همان قدم اوٌل بیک جنبش سیاسی تبدیل می شود که در کنار صف بندی طبقاتی و سیاسی که در جامعه وجود دارد، صف بندیهای سیاسی و طبقاتی خاصی هم در دانشگاه بوجود خواهد آمد . ممکن است .... در دانشگاه .... بین نیروهای سیاسی و طبقاتی با....... در خارج دانشگاه تفاوت داشته باشد . این در دانشگاه وجود دارد بدون اینکه پایه های سیاسی و طبقاتی در خارج دانشگاه داشته باشد.
بنابراین صف بندی نیروهای سیاسی در داخل دانشگاه یک صف بندی تصادفی یا محلی و محدود به جنبش دانشجوئی یک دانشگاه خاص نیست . در واقع از روی صف بندیهای سیاسی جنبش دانشجوئی ما می توانیم صف بندیهای سیاسی در سطح جامعه را تشخیص بدهیم . منتهی در هر شرایطی این صف بندیها یک سری از ویژگیهای مختص آن شرایط را باخودشان حمل می کنند . مثلاً در شرایط فعلی که بهردلیلی جنبش های اجتماعی در موقعیت اعتلاء قرار ندارند، مشخصاً سکتاریسم و همان چیزی که خانم نصر آبادی بعنوان محفل ایسم از آن نام بردند، توی این جنبش های اجتماعی وجود دارد و ما نمی توانیم بگوئیم که اختلاف نظرها و مرزبندیها تماماً بر اساس مرزبندیهای طبقاتی و سیاسی هستند. چرا که بدلیل اینکه جنبش دانشجوئی ما در حالت محفلی قرار دارد، بسیاری از این مرزبندیها در افق میان مدت کاملاً سیال می توانند باشند و می توانند تغییرکنند . منتهی مساله اساسی ای که وجود دارد پرداختن به صف بندیهای مشخصی است که فعلاً در سطح چپ دانشگاه وجود دارد. چپ دانشجوئی حتماً به خاطر دارد که در گذشته نه چندان دور، یک صف بندی اساسی بین نیروهای رادیکال و انقلابی در برابر نیروهائی که به نوعی مروج سوسیال دموکراسی در سطح دانشگاه بودند، وجود داشت . خوب این نیروها با یک پرچم خاصی به صحنه آمده بودند . پرچم هائی که حالا می تواند تحت عنوان وحدت نیروهای سکولار چپ و راست یا وحدت همه ی نیروهای دموکراسی خواه بالا برود و مطرح شود .
در واقع با این شعارها به صحنه آمده بودند، امٌا می شود گفت با توجه به اینکه مااعتقاد داریم که صف بندی نیروهای سیاسی در دانشگاه حول همان مساله اصلی تقابل سوسیالیسم و طبقه کارگر با بورژوازی و لیبرالیسم هست ، این شعار ها نمی توانند شعارهائی باشند که پلاتفرم مشخص و روشنی راجلوی جنبش دانشجوئی قرار بدهد. در واقع هر وحدت طلبی عوامانه ای می تواند باین منجر شود که یکی از این دو جریان را تبدیل به زائده ی جریان دیگر بکند.
طی یکساله گذشته و مشخصاً از مقطع 16 آذر 1385 به اینطرف که نیروهای چپ در دانشگاه حضور قاطع خودشان را در اکسیون روز دانشجو نشان دادند و نشان دادند که خیلی جدی تر از گذشته در دانشگاه در حال فعالیت هستند، ما به توضیح این مطلب پرداختیم که ما با یک تغییر فاز در دانشگاه مواجه هستیم . بیش از آن جنبش چپ دانشجوئی بدنبال این بود که احساس وجود کند امٌٍا الان به مرحله ای رسیده که چه باید کرد را باید جواب بدهد. ما در همان مقطع در نشریات دانشجوئی مطرح کردیم که ما امروز در مقابل سئوال چه باید کرد قرار گرفته ایم و به آن باید جواب بدهیم . در برابر این سئوال طیفی از دانشجویان چپ در دانشگاه تحت عنوان " چپ کارگری" اعلان موجودیت کردند و پاره ای از موضع گیریهای طیف دیگر را مورد انتقاد خودشان قرار داند . در واقع ما در اکسیونهای متفاوت می دیدیم که شعار وحدت جنبش دانشجوئی با جنبش زنان و جنبش کارگری مطرح می شد .
این شعار به مثابه یک شعار پوپولیستی که تمام جنبش های اجتماعی را در یک سطح قرار می دهد و آن افق سیاسی را که جنبش طبقه کارگر می تواند در برابر جنبش های دیگر قرار دهد و یک جهت گیری سیاسی برای تصرف قدرت سیاسی و حرکت کردن به سمت فرماسیون اقتصادی- اجتماعی سوسیالیسم را جلوی جامعه قرار بدهد، در نظر نمی گیرد و همه ی آنها راهم پایه می خواند . این مساله مورد نقد قرار گرفت و همینطور برخورد شعار گونه مورد نقد قرار گرفت که ما نمی توانیم به این شعارها بسنده کنیم اگر چه باید دانشگاه را تبدیل به ظرف کرد که در آن از مبارزات طبقه ی کارگر دفاع بشود امٌا باید گام های عملی در این رابطه برداشته شود. برای برداشتن گام های عملی در این راستا طیف چپ سعی کرد برنامه خاص خودشان راجلو ببرد و با فعال های کارگری ارتباط بگیرد. صندوقی را برای کمک به خانواده های کارگران زندانی در چند دانشگاه تهران باز کرد و در واقع با این شعار به صحنه آمد که ما باید باین سمت برویم که ارتباط هر چه بیشتر با جنبش کارگری بگیریم و محوریست جنبش کارگری را در مورد بحث اتحاد جنبش ها قائل باشیم .
خوب ، با واکنش های متفاوتی هم مواجه بودیم . از بین این واکنش ها می شود به واکنش هائی اشاره کرد که برگزاری صندوق کمک مالی برای کارگران زندانی در واقع گدائی کردن برای کارگرها نام گذاری می کردند . خوب ! این برخوردها ما را به اینجا می رساند که یک تفاوت بینشی بسیار عمیق بین درکی که بسیاری از فعالین دانشجوئی از طبقه کارگردارند و درکی که ما از طبقه کارگر داریم ، وجود دارد. می توانیم بگوئیم که پایه های بحث ها ی آنها راتقسیم بندی طبقاتی بر مبنای مثلاً توزیع در آمد تشکیل می دهد . یعنی آنها از طبقه کارگر فقط بمثابه فقیرترین طبقه جامعه درک داشتند و پتانسیل انقلابی طبقه کارگر را نمی توانستند درک کنند و این نشان می داد که تفاوت های عمیقی وجود دارد .
در مورد جنبش دانشجوئی هم همین تفاوت ها وجود داشت . وقتی بحث جنبش دانشجوئی و ارتباط اش با چپ بمیان کشیده می شود، خوب اولین جائی که ذهن سراغ آن می رود مکتب فرانکفورت و می 68 یا.... یا در مورد چپ ایران اولین جائی که ذهن مخاطب به سمت اش می رود،جنبش چریکی است . ولی فعالین چپ دانشجوئی ، فعالین کمونیست در داخل دانشگاه قصد اینرا دارند که جنبش خودشان را در داخل دانشگاه داشته باشند و مسائل را از دید طبقه کارگر نگاه کنند . یک مثال ساده می زنم :
ما الان با بحث خصوصی سازی در دانشگاه مواجه هستیم، خصوصی سازی خوابگاهها و دانشگاه . خوب مشخصاً طیف دانشجویان لیبرال نمی توانند با این امر مخالفت کنند، چرا که آنها در اتحادیه های کلان و در سطح جنبش های اجتماعی و در سطح جامعه موافق این خصوصی سازیها هستند. در مقابل این دانشجویان چپ هستند که می توانند با مطرح کردن آلترناتیو کنترل شورای دانشجویان و اساتید و کارکنان دانشگاه در برابر خصوصی سازی به صحنه بروند و مطالبات دانشجویان راکه از این خصوصی سازی ناراضی هستند، نمایندگی کنند.
ما معتقد هستیم که ساختار آموزش از کمیسیون آموزشی گرفته تا رابطه استاد و دانشجو در دانشگاه یک ساختار طبقاتی است . بر این رابطه یک ساختار طبقاتی حاکم است و کارکردی دارد که در تقسیم کار کلی در سطح جامعه متخصصینی را برای همین شیوه ی تولید سرمایه داری تربیت می کند. ولی خوب ما اعتقاد داشتیم که چپ باید باین سمت برود که چنین مطالباتی را نمی تواند صرفاً مطرح کند و قطعاً باید برود به سمت نمایندگی خواسته های صنفی و نه صرفاً مسائل سیاسی را مطرح کند. درمورد خصوصی سازی و ساختار آموزشی مثال اش را آوردم و باید باین سمت برود و در واقع افق کارگری اش کمک می کند که باین سمت برود .
من فکر می کنم که چنین تفاوت هائی وجود دارد بخصوص اینکه جنبش چپ .... طبقه کارگر را از پلاتفرم خودش متمایز می کند . می آید به سمت جنبش جوانان که خودشان اسمش را جنبش فرهنگی می گذارند و .... می بینیم که یک طیف در دانشگاه شعار اصلی 16 آذر را " نه به جنگ" می دانند . در واقع یک درک تمام خلقی از " نه به جنگ" گفتن دارند............ چند جمله نامفهوم – جمع بندی است که عمدتاً در بالا آمده
امٌا تا موقعی که نیروی چپ دانشجوئی اجتماعی نشده و هنوز پایگاه اجتماعی دانشگاه چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت بورژوازی است و جنبش های اجتماعی هم در مرحله افول و عقب نشینی هستند، یک مقدار از اختلاف ها و مرزبندیها تحت تاثیر سکتاریسم و محفل گرائی است . معتقدیم که همچنان جنبش چپ در فرم محفلی اش قرار دارد ولی البته ما افق را روشن می بینیم ، با ین دلیل که هر چه جلوتر می رویم مرزبندیها سیاسی تر می شود .
برابری: خیلی ممنون آقای کیوان امیری . حالا از آقای تقی روزبه نظرشان را می پرسیم . آقای روزبه شما صحبت دوستان دانشجو در ایران را شنیدید و از آنجائی که بطور فعال و جدی این بحث ها را دنبال می کنید ، می خواستیم نظر شما را در مورد تقسیم بندیهای گرایش های مختلفی که در بین فعالین چپ دانشجوئی صورت گرفته، بدانیم . رابطه اینها با پایگاه اجتماعی شان و خواسته ها و منافع جنبش دانشجوئی چگونه است ؟ بین این منافع ودیدگاههای سوسیالیستی و طبقاتی و منافع عمومی و مشترک دانشجوئی چه پیوندی است ؟ بهر حال می خواستیم نظر شما را در رابطه با این تقسیم بندیها و این گرایش های موجود در سطح فعالین چپ محیط دانشگاه بدانیم ؟
تقی روزبه : با سلام به بینندگان تلویزیون برابری و دوستان شرکت کننده در این گفتگو : بنظر من نکاتی راکه دوستان مطرح کردند بخشی از واقعیت های جنبش دانشجوئیست و قابل انکار نیست و این طیف بندیها در جای خودش هم مثبت است . تردیدی نیست که از این زاویه حرکت رو به رشدی وجود داشته و ما شاهد بلوغی هستیم . بخصوص برآمد و روی صحنه آمدن بیشتر نیروهای چپ و رادیکال و با طیف های گوناگونی که دارند . بهر حال کل این مجموعه حرکت مثبت و کاملاً قابل تحسین است . منتهی مراتب وقتیکه از یک جنبش صحبت می کنیم و این مقوله را درمقابل خودمان قرار می دهیم، در واقع از یک پدیده ای صحبت می کنم که قبل از هر چیز باید هر طیفی از معادل قرار دادن خودش باجنبش اجتناب کند . یعنی یک رابطه ی تکوینی ، یک رابطه ی نسبی با آن برقرار کند. وگرنه، بنظر من با جنبش برخورد یکجانبه و ابزاری می شود . جنبش دانشجوئی مثل هر جنبشی و بویژه بخاطر ویژگیهای خودش، بمراتب بیشتر، یک جنبش متکثر است .بالقوه وبالفعل دارای گرایش ها و طیف بندیهائی است. چون در جوامع استبدادی بخاطر اینکه بسترهای قانونی و دموکراتیک و مناسبی ندارد، این طیف بندیها به نوع خاصی شکل می گیرد و خیلی شفاف و روشن نیست و طبیعتاً بنحو ویژه ای خودش را نشان می دهد .
وقتی مطرح می کنیم جنبش، باید مولفه های اصلی اش را در نظر بگیریم و مخصوصا بعنوان چپ و کمونیست در عین حال که به تمام جوانب نگاه می کنیم ، به کل آن و منافع عمومی اش بمثابه قطب نمای اصلی باید توجه ویژه کرد. وگر نه همان می شود که بر سر خیلی از جنبش ها در تجربیات منفی گذشته آمده است . فکر می کنم که اگر نگاهی به همین روندها که در صحبت های دوستان بود و هرکدام بخشی ازجنبش دانشجوئی را به تفسیر کشیدند، بکنیم آنوقت چندین مولفه ی اساسی را در جنبش شاهد خواهیم بود . مولفه هائی که درحال وقوع هستند و بدون نگاه عمومی و فراگیر به اینها و رابطه شان، نخواهیم توانست جایگاه دقیق خود و آن خود آگاهی ای را که هر چپی و هر کمونیستی باید داشته باشد، در یابیم .و از آن منظر به جنبش دانشجوئی نگاه کنیم.درغیراینصورت طبیعتاً دچاریکجانبه گری خواهیم شد.
بنظر من یکی از چیزهای بسیار مشخصی که بعنوان یکی از تجلیات یک جنبش متکثر محسوب می شود،مساله ی خودیابی، تشکل یابی و طیف بندی گرایش های گوناگون درون جنبش دانشجوئیست .البته به این معنانیست که هر چه اتفاق افتاد بهترین است و طبیعتا خرده اختلاف ها و خرده طیف بندیها در آن هست. مستقل ازاین ضرورت که چنین چیزی باید هر چه بیشتر آگاهانه صورت بگیرد، وجود چنین روندی کاملاً محسوس است و قابل دفاع هم هست ، چون یکی از ویژگیهای جنبش مستقل بر مبنای نیازهای واقعی و راستین طی کردن این روند است .
بااین وجود یکی از بزرگترین نیازهای جنبش سراسری جامعه ی ما اینست که یک جنبش دانشجوئی بالغ و فراگیر و سراسری شکل بگیرد. که اکنون یک حلقه مفقوده بسیار مهمی است .
بخشی ازاین مساله بر می گردد بهمین طیف بندیها و وجه دیگرش واقعیت سیاسی و عینی موجود یعنی مساله یورش و فشارهای استبداد است که در برابرمان هست . همان واقعیتی که در شعارها، پلاکادرها و پوسترها بصورت" دانشگاه پادگان نیست " تجسم یافته است. والبته هدف سرکوب یک واقعیت بسیار مشخص یعنی ممانعت از برآمد جامعه و طرح مطالبات مستقل است. وباین ترتیب می خواهند که این حرکت متوقف بشود و دچار تشتت شده و از نفس بیافتد.
مساله ومولفه سوم،ضرورت نبرد علیه هژمونی نولیبرالها و تبعات و زائده های آنهاست در سطح جنبش دانشجوئی . دوستان هم بدان اشاره کردند و درست هم هست و قابل دفاع که سیاست های لیبرال ها منزوی بشوند.چرا که هژمونی وجهت دهی آنها بر جنبش دانشجوئی ازنقطه نظر نیروهای رادیکال ومنافع عمومی جنبش هدایت این جنبش بسوی باطلاق است .ازاینرو طبیعتاً باید زیر پای آنها خالی شود .
مساله یامولفه چهارم ضرورت پیوند متقابل جنبش دانشجوئی با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتیست. البته درهمه ی این عرصه ها شاهدیم که نطفه هائی ازبالندگی وحرکت جوددارد ولی هنوز کند هست و بقدر کافی تکوین پیدا نکرده است. وقتی از خود آگاهی صحبت می کنیم، واز بلوغ جنبش در تمامیت اش صحبت می کنیم، ضمن آنکه این مولفه هاوجود دارندو باید هم وجود داشته باشند،منتهی برقراری رابطه درست بین آنها و چگونکی پیشبرد همزمانشان مساله کلیدی و چالش اصلی هست. واقعیت اینست که درنگاهی به رابطه این مولفه ها باهم، متاسفانه- که البته چندان غیر طبیعی هم نیست –تشتت آمیز است، موزون نیست و بنظر من از بلوغ لازم برخوردار نیست. یعنی مثلا یک گرایشی بر یک وجه تأکید یک جانبه می کند و گرایش دیگر بر جانب دیگر و اینهادر مجموع با هم هماهنگ نمی شوند . در حالیکه کل بلوغ جنبش در پیوند متناسب این مولفه هاست. والبته در میان مولفه هائی که خدمتتان عرض کردم، مسلم است که یورش استبداد و مقابله با آن بستر اصلی پیشروی است . بخاطر اینکه همواره وضعیت مبنای حرکت به جلوست ودر دل آن ما فرا روی می کنیم وسعی می کنیم که جنبش را بلوغ بدهیم وکمک کنیم که جلو برود. خوب طبیعتاً اگر وضعیت کنونی را در نیابیم به هیچ وجه نخواهیم توانست حتی یک گام هم به جلو برداریم. آن جریانهائی که فقط با ایدئولوژی خودشان را تبیین کنند، بهیچ وجه مشکلی را که نیروهای چپ بیش از سه، چهار دهه است که با آن مواجه اند وقادرنیستند با جنبش ها پیوند بخورند،حل نخواهند کرد. صرف دادن شعار پیوند با جنبش ها به تنهائی کارسازنیست.چرا که دارای قانونمندیها و الزامات ومسائلی است که باید در نظر گرفته شوند. مساله اساسی اینست که بتوانیم دربستراصلی جوانب مختلف را با هم وموزون پیش ببریم . اگر بتوانیم اینکار را بکنیم اوج آگاهی و اوج بلوغ خواهد بود. نیروهای چپ و کمونیست بیش ازهرکسی موظفند بنا به جایگاه طبیعی خود که همانا دفاع از منافع عمومی جنبش است، نماینده پیوند این جوانب گوناکون باشند .بطوری که هیچکدام از این مولفه ها درمقابل آن دیگری قرارگرفته و نادیده گرفته شوند .
پس از نظرمن این نکته مساله ومشکل کنونی جنبش دانشجوئی ونیروهای چپ هست که اکنون با آزمون و خطا وبصورت ناموزون پیش میرود.در شرایط حساسی قرارداریم و اگر این مسائل خوب فهم نشود و آگاهانه پیش نرود، طبعاً با افت و خیزها و تلفات و فشارهای خیلی زیادی مواجه خواهیم شد.
برابری: خانم نصر آبادی شما صحبت دوستان را شنیدید. می خواستیم بدانیم که در رابطه با ایجاد یک جنبش سراسری دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد- در هر حال محفل های کوچک به تنهائی نمی توانند در مقابل استبداد هاری که در دانشگاهها عمل می کند بایستند- چه وظایفی پیش رو هست؟
شما فکر می کنید وظیفه همین نیروهای چپ و رادیکال در ایجاد یک جنبش سراسری چه هست؟ و این نکته ای هم که مطرح شد یعنی پیوند با سایر جنبش ها و اینکه جریاناتی که خودشان را چپ و سوسیالیست می دانند با جنبش های طبقاتی ایران چگونه باید این پیوند را بر قرار کنند که بتوانند هویت اصلی خودشان را در جامعه نشان بدهند ؟ نظرتان چیست ؟
نصر آبادی: عرض کنم خدمتتان که آنچه را که شما بعنوان جنبش سراسری دانشجوئی صحبت می کنید، در واقع جنبشی که از دل بحث شما بیرون می آید اینست که بر مبنای یک شعار امروز صرفاً اتحاد، عمل شود . یعنی تمام اختلافات و تمام افتراقات و تعلقات خاطر و خط بندی های سیاسی موجود گرایش هائی که وجود دارند و ندارند وافق های متفاوتی که برای آینده ی سیاسی- اجتماعی ایران متصور هستیم یا نیستیم، همه ی اینها را کنار بگذاریم بنفع یک اتحادی که می خواهد علیه شرایط اختناق و سرکوب و دیکتاتوری که شما از آن صحبت می کنید، بایستد. در حالیکه چنین اتحادی اساساً نمی تواند شکل بگیرد و این اولاً، ثانیاً اگر چنین چیزی شکل بگیرد ابداً نمی تواند به آن نتیجه ای که مورد نظر شماست برسد ، چرا که دائماً تمام این اختلافات و افتراقات درحوزه های مختلف سرباز می کند و مانع از آن اتحاد عملی که مد نظر شماست می شود . بنابراین اینکه اتحاد و دیگر هیچ ، چیزی نیست که بتواند پاسخگوی مشکلات باشد. ما باید اساساً به این پلورالیزاسیون و قطب بندی درجنبش دانشجوئی قائل باشیم . چون جنبش دانشجوئی اگر صرفاً بخواهد بر مصالح و منافع جنبشی خودش بعنوان یک قشر اجتماعی استوار باشد، صرفاً باید محدود باشد به .... دانشگاه و در حول یک سری مسائل صنفی و کاملاً دانشگاهی و نهایتاً .... دانشجویان بر اساس امکانات دانشگاهی خلاصه شود و از این جهت دست و پای جنبش دانشجوئی محدود خواهد شد . ( بسته خواهد شد ). امٌا جنبش دانشجوئی سنتاً چیز ایست که ورای مسائل صنفی و دانشگاهی . اگر به مسائل صنفی و درون دانشگاهی می پردازد که ما اینرا حول بحث تشکل های مستقل دانشجوئی خیلی رویش تاکید می کنیم ، برای این همت که این خواسته ها و مطالبات صنفی..... مبارزاتی است که در خدمت آن خواسته ها و مطالبات عمومی که در بطن جریانات اجتماعی و جنبش های اجتماعی وجود دارد . برای اینکه بتواند آنرا از لحاظ ... کاری یک نوعی پیوند به جنبش های اجتماعی دیگر بزند .... برای ما خیلی اهمیت فوق العاده ای دارد.
آن اتحادی که شما می گوئید ، بله ممکن است یک اتحادیه سراسری دانشجویان تشکیل بشود که صرفاً برای یک سری خواسته ها و مطالبات صرفاً دانشجوئی و صنفی خلاصه شود . اگر نه چنانچه بخواهد یک سری خواست ها و مطالبات را مطرح کند و بخواهد با یک سری شعارهای سیاسی پیش برود. هیچگونه امکانی برای چنان اتحادی که شما مد نظر دارید، وجود ندارد. مگر اینکه این اتحاد در بین یک سری نیروهای چپ که کاملاً در مسیر پیشرفت های جنبش پالوده شده اند، بوجود بیاید. در واقع بین آنهائی که با خودشان تعیین تکلیف سیاسی کرده اند و اولاً یک سری نیروهای رفورمیست در درون خودشان دارند و نیروهائی که به لحاظ افق سیاسی و اجتماعی با آنها تمایزات خیلی جدی دارند و نیروهائی که نیروهای اجتماعی خودشان را از میان جریانات دیگری گزین کرده اند ، غیر از آن چیزی که ما مد نظر داریم . صرفاً بر این اساس است که این اتحاد سراسری درجنبش دانشجوئی می تواند شکل بگیرد که کاملاً هم می تواند بدنه ای از دانشجویان را هم برای خودش داشته باشد و حول خودش سازمان بدهد. و کاملاً می تواند در عین حفظ اختلافاتش با جریانات لیبرال و سوسیال دموکرات که کاملاً متعلق هستند به جنبش لیبرالیسم و بورژوازی ایران، در جهت گسترش خودش و تقویت یک سری توانائی خودش .... و می تواند به این اتحاد برسد .
در مورد ارتباط جنبش دانشجوئی با سایر جنبش های اجتماعی ، بحثی بود که معتقد بودیم که سطح تحلیل ما نسبت به بحث جنبش های اجتماعی بر مبنای تحلیل های آکادمی های بورژوائی نیست که آن نگاهی که به جنبش های اجتماعی دارند و آن نگاه پلورالیزسی که قائل هستند در بین نیروهای حاضر در بین جنبش های اجتماعی، که اینها در یک سطح برابر نسبت بهم بسر می برند و یک همزیستی مسالمت آمیز می تواند گروه ها و جریانات مختلف را که هر کدام نماینده ی یک خط سیاسی خاصی هستند، به همدیگر نزدیک کند و با هم در این همزیستی مسالمت آمیز بسر ببرند. بزعم ما این چنین نیست و پروژه ی اجتماعی شدن چپ که در دستور کار هر کمونیستی باید قرار بگیرد، بحثی است که این مساله پلورالیزیسم و هم سطح بود همه ی جنبش ها با همدیگر و هم سطح بودن همه جریانات سیاسی حاضر درجنبش های مختلف را بر نمی تابد. مساله اصلی ما هژمونی چپ در بین جنبش های اجتماعی هست و اینکه جنبش کارگری در هر حال در یک سطح ارتقاء یافته تری نسبت به سایر جنبش ها بسر می برد . و ما در این شک نمی کنیم که در بین مجموعه جنبش های اجتماعی، پرچم سرخ سوسیالیست ها باید در صدر این جنبش ها قرار داشته باشد و افراشته شده باشد تا از این جهت این جنبش ها برای ما اهمیت استراتژیک پیدا کنند.
برابری: ممنون از شما خانم پریسا نصر آبادی و اجازه بدهید که بحث را با آقای کیوان امیری پی بگیریم . آقای امیری شما صحبت های خانم نصر آبادی را شنیدید و حالا سوال مشخص ما اینست که آیا نیروهای چپ و رادیکال در سازماندهی و ایجاد یک جنبش وسیع دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد، چه وظایف را دارند؟ و در رابطه با این اختلافات و گرایش هائی که وجود دارد . نحوه ی درست سازماندهی این بحث ها را فکر می کنید با چه روش هائی می شود پیش برد و این اختلافات را به نحو مطلوب تر و درست تر جهت داد و طبقه بندی کرد؟
کیوان امیری: در مورد شکل گیری یک جنبش سراسری برای مقابله با سرکوب جنبش دانشجوئی وشرایط استبدادی در جامعه ، من فکر میکنم باید دو نکته اصلی را توجه داشته باشیم : اول اینکه – در صحبت های دوستمان هم خانم نصر آبادی بود- یک چنین شعاری یا شعارهائی از قبیل سرنگونی طلبی ، بهیچ وجه نمی تواند پایه ای برای وحدت گرایش های چپ و سوسیالیستی در سطح جنبش دانشجوئی باشد . اما مساله دومی که من فکر می کنم باید به آن اشاره کرد اینست که متاسفانه طیف هائی از جنبش دانشجوئی- جنبش چپ دانشجوئی – علیرغم اینکه ممکن است ظاهر خیلی رادیکال و پرستیژ خیلی رادیکالی را برای خودشان تعریف کنند، شهامت ایستادگی در برابر سرکوب حاکمیت را ندارند، خودشان را پشت عناوین ضد امپریالیستی قایم می کنند و به نوعی تبدیل می شوند به چماقی برای حاکمیت برای در هم کوفتن گرایش هائی در سطح جنبش دانشجو ئیست . من فکر می خواهیم در سطح جنبش دانشجوئی باهژمونی لیبرالیسم مقابله کنیم، چاره ای جز این نداریم که پرچم دار اصلی مبارزه بااستبداد و شرایط استبدادی در سطح دانشگاه باشیم . ما نمی توانیم این سطح از مبارزه را به بهانه ی اینکه یک گرایش ممکن است کاملاً سوسیالیستی نباشد کنار بگذاریم و بعد برویم سراغ اینکه تمام انرژی خودمان را بگذاریم که ما فعالیت ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی بکنیم .
در مورد جنبش سراسری که گفتید : من فکر می کنم در مرحله اول بایستی یک آسیب شناسی از سبک کار جنبش دانشجوئی و فعالین چپ این جنبش داشته باشیم . حقیقت اینست که امروز در سطح جنبش دانشجوئی متاسفانه فعالین چپ و راست هر دو از بدنه ی جنبش دانشجوئی و دانشجویان عادی جدا افتاده اند و پرت افتاده اند . مساله اصلی اینست که من فکر می کنم برای اینکه بخواهیم یک جنبش سراسری ایجاد کنیم، باید یک فکر اساسی به حال این جدا افتادگی و پرت افتادگی از بدنه ی جنبش دانشجوئی بکنیم .
مساله بعدی اینست که بسیاری از گرایش های جنبش دانشجوئی متاسفانه مبتلا به یک آفت بزرگ به اسم اکسیونیسم هستند. یعنی تمام نمانیدگی مطالبات دانشجویان را در برگزاری یک یا دو اکسیون اعتراضی در طول سال خلاصه می کنند. زمانیکه دانشجو مطالبه صنفی دارد، زمانیکه دانشجو مطالبه سیاسی دارد، صحنه را خالی کرده اند . حضور جدی در صحنه ندارند و فقط به صورت شرکت در یک مراسم آئینی که گویا قرار است حضور خودشان را در آن مراسم آئینی به رخ همدیگر بکشند، در روزهای خاصی توی دانشگاه جمع می شوند و شعارهایشان را می دهند و بدنه ی دانشگاه هم عمدتاً با حفظ فاصله از این فعالین ، آنها رانظاره می کند و بعد می رود تا سال دیگر. من فکر می کنم که در مرحله اول باید یک آسیب شناسی جدی از این سبک کار فعالی داشت .
مشخصاً می خواهم بگویم که در یکسال گذشته ما با سرکوب قدم به قدم جنبش دانشجوئی مواجه بودیم . در تمام عرصه ها از محدود شدن آزادی بیان و آزادی انتشار نشریات و آزادی تشکل های دانشجوئی تا بحث پوشش اجباری وفشارهای صنفی ای که وارد می شد واین اواخر هم نصب دوربین های مدار بسته در دانشگاهها ، این سرکوب دیده می شد.مرحله به مرحله ما دیدیم که سرکوب جدی تر شده و متاسفانه اعتراضات دانشجوئی در تمام این مقاطع ، محلی و محدود بود. مشخصاً آلترناتیوی که بسیاری از طیف های چپ دانشجوئی به آن اشاره کرده اند و برای فرا روی از این اعتراضات محلی و محدود، تشکل یابی بوده است . تشکل های مستقل دانشجوئی ، تشکل هائی که از تمامی جناح های حاکمیت مستقل هستند، تشکل هائی که به دنبال دخالت خارجی نمی گردند و به نیروی متحدانه ی جنبش دانشجوئی و اتحاد جنبش های اجتماعی اعتقاد دارند . امًا مساله اصلی اینست که این تشکل یابی چطور باید اتفاق بیافتد؟ نمی شود به حرف های کلی در مورد تشکل یابی بسنده کرد . اگر چه ممکن است امروز جنبش دانشجوئی و جنبش چپ دانشجوئی در مرحله ای باشد که باید در مورد ضرورت این تشکل یابی توضیح بدهد، امٌا باید در آینده ی نزدیک باین فکر بکند که این تشکل یابی چگونه ممکن است ؟
ما روش های مختلفی را همین امروز در سطح جنبش چپ دانشجوئی دیدیم . قدمهای اولیه برای تشکل یابی در بخشی از جنبش چپ دانشجوئی بر اساس دیدگاههای مشترک برداشته شده . در بخش دیگری از جنبش دانشجوئی قدمهای اولیه بر پایه ی محیط فعالیت مشترک برداشته شده ، یعنی مثلاً محیط یک دانشگاه . ما باید بصورت جدی باین فکر کنیم که چه راه حلی را برای تشکل یابی داریم! مساله عبارت از اینست بحث تشکل مستقل دانشجوئی مشخصاً گره می خورد بیک استراتژی کلان. یعنی مشخصاً گروه هائی که تحث عناوین مختلفی مثل رفراندوم ، انقلاب رنگی، یا مخملی و یا دموکراسی خواهی یا حمایت از حمله آمریکا و یا بحث هائی مثل دیده بانی جامعه مدنی. استراتژی کلان خودشان را برای جنبش دانشجوئی دارند، پای این تشکل یابی نمی آیند . چرا که گروه هائی که بحث دموکراسی را مطرح می کنند ، عملاً می خواهند جنبش دانشجوئی را بصورت زائده و بال دانشجوئی اصلاح طلبان دو خردادی در بیاورند . گروه هائی که از رفراندوم یا انقلاب های رنگی و مخملی دفاع می کنند و یا حمایت آشکار از حمله آمریکا دارند، می خواهندجنبش دانشجوئی را به سمتی ببرند که این دخالت خارجی در تعیین سرنوشت مردم ایران را تبلیغ کند. گروه هائی که بحث دوری از قدرت و دیده بانی جامعه مدنی را مطرح می کنند ، می خواهند با حفظ یک حالت تعلیق این تمایل را در خودشان ایجاد کنند که بین هر دو تای این استراتژی ها بند بازی کنند و هرجا که لازم شد یکی از ایندو را اتخاذ کنند.
خوب این بحث گره می خورد به این استراتژی کلان که در واقع همان اتحاد کلان جنبش دانشجوئی با جنبش های دیگر است .
امٌا درمورد طیف بندیهائی که گفتید : ما بارهااعلام کردیم که مشخصاً سابقه ی بخش عمده ای از چپ در ایران و درکشورهای دیگر، این بوده که از دیدگاههای فکری خودش در برابر فکر مجاور- فکر همسایه –دفاع کند و وارد پلمیک های طافت فرسا یا فکر چند نفره که احتمالاً تعداد اعضایش از انگشت های دست بیشتر نیست، بشود. ما فکر می کنیم که زمین اصلی بحث مواجه با سردمداران اصلی لیبرالیسم و سیاست های بورژوازی در ایران است . و بنابراین باید بصورت جدی وارد این بحث شد و تا الان هم کوشیده ایم که وارد شویم . بحث دیگری که مطرح شد این بحث بود که چطور می شود به سمت بلوغ هر چه بیشتر چپ دانشگاه و شکل دادن به مبارزات سراسری حرکت کرد؟
ببینید دو تا راه حل وجود دارد: یک راه حل اتحاد عمل گرایش ها هست . یکراه حل پیوند خوردن به بدنه ی جنبش دانشجوئی است . یعنی جذب بدنه ی جنبش دانشجوئی به گرایش های سوسیالیستی و کارگری. خوب ما با بحث اتحاد عمل شروع کردیم و متاسفانه از طرف تعدادی از گروه های چپ در دانشگاه این بحث رد شد و عملاً بحث اتحاد عمل بین گرایش ها را کنار گذاشتیم . امٌا ما فکر می کنیم که گرایش های سوسیالیستی و کارگری نیازی ندارند که سراغ گرایش های پرت افتاده و مهجور بروند و باید مستقیماً به بدنه ی جنبش دانشجوئی مراجعه کنند . و برای تشکل یابی مشخصاً تاکید می کنم که باید حرکت کرد به سمت اجتماعی شدن در دانشگاه ها نمی شود تجربه را تکرار کرد. تجربه ی چپی را که زمانی در خانه های تیمی اش محصور بود و از جنبش های اجتماعی پرت افتاده بود و امروز در محیط ایزوله خودش در یک دانشکده پرت افتاده است . گاهی آنقدر پرت می افتد و بحث هائی را مطرح می کند که آنقدر از مطالبات جنبش دانشجوئی دور است که بدنه جنبش دانشجوئی به آن می خندد.
برابری : خیلی ممنون آقای کیوان امیری و حالا بحث را با آقای تقی روزبه به پایان می بریم . آقای تقی روزبه شما صحبت های دوستان را شنیدید، می خواستیم ببینیم که بهر حال برای اینکه این گرایش های مختلف بتوانند با هم دیالوگ داشته باشند و یک روش سالمی را برای بحث پیش ببرند، نظر شما در این رابطه چیست ؟ در هر حال یک جنبش سراسری که بتواند در مقابل استبداد بایستد ،نیاز است چون خطر واقعی است و بطور مشخص هم عمل می کند. آیا واقعاً می شود بیک جنبش سراسری دست یافت؟ و نیرو های چپ و سوسیالیست در این رابطه بطور مشخص و با توجه به اختلافات و بینش هائی که ممکن است بین آنها باشد که کار یک جنبش سراسری را با مشکل مواجه کند، چکار می توانند بکنند؟
تقی روزبه : در صحبت قبلی گفتم که جنبش دارای مولفه هائیست . به مهم ترین چالش هائی هم که با آن مواجه است اشاره کردم : مساله طیف بندی، مساله مقابله با استبدادی که یورش آورده ، مساله مقابله با لیبرالهاو زائده هایشان و مساله پیوند با جنبش های طبقاتی واجتماعی. من نمیدانم که خانم پریسا چگونه اینرا بیک دستی و یک جانبه بودن تبدیل کردند و بعد هم مساله را بعنوان یک اتحاد سراسری و یک سازمان سراسری مطرح کردند . این مساله هیچ ربطی به آن ندارد، مگر اینکه ما این بینش را – که البته در چپ های قدیمی ما نیز وجود نداشت- که جنبش مقوله ایست چند وجهی، پلورالیستی و با گرایش های مختلف، نپذیریم.وجنبش را درتمام وجوهش نبینیم.که دراینصورت جنبش مثل توصیف آن فیلی خواهد شد که هر کس درتاریکی یک گوشه ای ویک قسمتی ازآن را لمس می کند وتصور می کند که درست توصیف می کند . البته با جنبش نمی شود اینطور برخورد کرد! بنظر من جنبش را باید با مولفه های واقعی اش دید، بدون آنکه آنها را در برابر هم قرار داد. درغیر اینصورت باین ورطه خواهیم افتاد که فرضاً طیف بندی خودمان را در مقابل سایر طیف بندی جنبش قرار دهیم .
اولین کلام" مانیفیست " اینست که کمونیستها هیچوقت منافع جنبش را در برابر منافع اخص خودشان قرار نمی دهند. می خواهم تأکیدکنم که یک جنبش چند وجهی و پلورالیستی بهیچ وجه آن چیزی نیست که ایشان تاکید می کردند.این یک نکته درموردملاحظات ایشان. دومین نکته اینکه آیا اصلاً ما می پذیریم که یک جنبش دانشجوئی وجود خارجی دارد یا اینکه فقط لفظاً استفاده می کنیم ؟ البته یک جنبش درحال تکوین ودرحال شدن ونه بالفعل وکامل.نقش نیروهای آگاه چپ در این تکوین چیست ؟ اگر اینرا نپذیریم ، بنظر من با همین منطق جنبش طبقه کارگرنیز– که حالا فرصت بحث آن نیست-عملاً زیر سئوال می رودند. وحاصل چنین درکی ازجنبش درحکم ایدئولوژیک کردن آن و تقلیل آن بیک گرایش ویا گروه چپ که بنظر من اصلاً ربطی به کمونیسم هم ندارد،می شود. بحث برسراتحاد نیست،بلکه آنست که قواعد عمومی جنش ها رعایت شود و زیر نرود!
در واقع دانشگاه یک جامعه مشخص و کوچک وفشرده ای از جامعه بزرگ است . مخصوصاً الان که دانشگاه ها ازنظرکمی گسترده است . پهناوریش، تعداد دانشجویان و گرایش های مختلف اش اینرا نشان می دهد. بسیار دانشجویانی داریم که خاستگاهشان ازمیان اقشارفقیر وفرودست جامعه است . علاوه براین درسطح دانشگاه ها همانطور که آقای کیوان گفتند،مسائلی چون خصوصی سازی، مثل فشارخوابگاه ها،سرکوب ها،آپارتاید جنسی و بسیاری مسائل مشابه مطرح است . بدیهی است آن چپ هائی که نتوانند در محیط های زیست وتحصیل خودشان برای حل این گونه مشکلات پاسخ شایسته بدهند، درسطح جامعه ودیگرجنبش ها نیزدچارمشکل خواهند شد. همانطور که آقای کیوان گفتند آنها باید بتوانند بدنه را حول خواسته های خودشان و پایه های مستقل خودشان، وسیعاً سازمان بدهند که البته چنین هدفی متفاوت از جذب آنها بسوی خودشان است. این چپ ها-چپ هائی که طیف بندی خود را دربرابرمنافع جنبش قرارمی دهند ، بین خودشان و بدنه فاصله می اندازند. شکافی که ایشان گفتند بین فعالین و بدنه وجود دارد چه معنائی دارد؟ یعنی اینکه برای موجودیت جنبش دانشجوئی به معنای واقعی و تکوین یافته خود لازم است که بدنه دانشجوئی وارد صحنه بشود .
برای اینکه اینکار صورت بگیرد الزاماتی دارد: مهم ترینش اینست که در هر جنبش – این مساله قانون عام است و در مورد طبقه کارگر هم حاکم است – باید از مسائل بی واسطه شرکت کنندگانش شروع کنیم . این مسائل می تواند صنفی باشد یا سیاسی باشد ولی مسائل فراگیریست که دانشجویان برایش روزمره مبارزه می کنند.که می توان افق ها را در دل آن گشود. و ما-طیف های چپ- با افق های خودمان سعی می کنیم با این پدیده پیوند بخوریم و ارتقایش بدهیم .
ضمناً لازم به اشاره است که مبارزه با استبداد فقط مبارزه برای دموکراسی نیست . جامعه ما یک جامعه سرمایه داریست و استبداد موجود نیز استبداد نظام سرمایه داری است البته با خود ویژگیهای خودش. وقتی مبارزه جلو می رود، می بینیم که مقابله با خصوصی سازی و ماهیت سیاست های اقتصادی و بسیاری مسائل دیگر مطرح می شوند. این استبداد طبقه بورژوازی دردوران سلطه مناسبات سرمایه داری است(یعنی بامناسبات هنوز تعمیم نیافته سرمایه داری) در دوران نیمه فئودال – نیمه مستعمره. خوب به این ترتیب است که در دل مبارزه با استبداد چپ ها باید بتوانند در راس این جریان قرار گیرند و آنجاست که راه خودشان را باز می کنند . گرچه طیف بندی بجای خودش دارای اهمیت است.اما وقتی سخن ازجنبش به میان می آید،موضوع پیوندطیف بندی ها ونقش بدنه است که به میان می آید ودیگرنمی توان باتکیه صرف به قلمرو ایدئولوژی پیش رفت. ودرست آن است که بربسترمطالبات موجود وفراگیرجنبش،طیف های گوناگون ازمنظرگرایشات خود، پیشنهادات خود درباره مسائل مشخص جنبش را،دربرابرتوده های دانشجو مطرح کنند.
بنابراین مساله اصلی اینست که اگر می پذیریم این مولفه ها وجود خارجی دارند،نباید اجازه دهیم که آنها در برابر هم قرار گیرند. یعنی باید طوری بر آنها تاکید کنیم که بیشترین نیروهائی که درآماج سرکوب قراردارند و همین الان می توانند درمقابل سرکوب وارد میدان بشوند، حذف نشوند. وما نباید اجازه بدهیم که وجوددیدگاه هها و ایدئولوژی های گوناگون آن را تکه تکه کنند . مهم ترین مساله ما این است که بتوانیم اینها را( درجهت منافع عمومی جنبش) و درراستاها وجهت هائی پیوند بدهیم که نیروهای رادیکال بتوانند پیشروی کنند و تکامل یابند.
سئوال دیگری که شماکردید در سطح دیگری یعنی درمیان خود نیروهای چپ مطرح است .اگر در سطح کلی طیف بندی لیبرالها و نیروهای چپ ودیگرگرایش مطرح اند اما در خود نیروهای چپ هم می بینیم که این طیف بندی و خود یابی ها وجود دارند. بنظر من این خود یابی ها دچار نقصان ها و افراط و تفریط ها هستند و هنوز بقدر کافی تکوین پیدا نکرده اند . ما نمی توانیم آن را بتازانیم یا بر مبنای محوریت این یا آن جریان در طیف چپ این مساله را قطب بندی مصنوعی بکینم . این نیروها اولاً در مقابل طیف های راست ودیگر گرایش هائی که در جنبش دانشجوئی وجود دارند، چون افق های مشترک و خواست های نزدیک تری و قرابت های بیشتری باهم دارند، باید بتوانند همکاریهای فشرده تری بکنند . مثلاً در همین 16 آذر و یا همان نمونه ی دفاع از کارگران و صندوق کمک که حرکت بسیارعالی ای بود، اینها باید بتوانند باهم همکاریهائی بکنند. البته هیچ فرمول جادوئی وجود ندارد و من فکر می کنم اینجا هم وجود نخواهد داشت جز اینکه اتحاد عمل روی هدف های مشخص مثل 16اذر و مسائل مشابه ای که پیش می آید و مباحثه و بحث ایدئولوژیک – نظری برای شفاف شدن را باهم بیامیزند.درغیراینصورت این خطر هست که خرده مرزبندیها و خرده طیف بندیها جای گرایش های واقعی را بگیرند و چپ را تجزیه کنند .
چپ ها می توانند باین ترتیب بعنوان یک جریان منجسم تردردل جنبش دانشجوئی بصورت یک فراکسیون نقش آفرینی کنند.امری که یک ضرورت مسلم است. دراین صورت می توانند یک مبارزه ضد استبدادی را که اگر هژمونی اش بدست لیبرالها یا گرایش ها سانتر بیافتد، آن را به بیراهه خواهند برد، درصورتی که چپ ها البته درپیوند بابدنه دانشجوئی قرارگیرند،درجهت درست به پیش ببرند.
من در اینجا باید به مسائل پیوند با جنبش ها هم اشاره ای بکنم: پیوند باجنبش ها جنبه های مختلف دارد: از یکطرف لازمه اش اینست که خود جنبش دانشجوئی خودش را روی مطالبات اش تحکیم کند. و بنظر من مطالبات جنبش دانشجوئی فقط صنفی نیست . صنفی یک پایه اش می باشد. جنبش دانشجوئی همانطور که شما هم در صحبت هایتان بود ، پیوند تنکاتنگی با مسائل سیاسی دارد . یک جنبش پیشرو و آگاه است و شرایط ویژه ای دارد که فقط در مطالبات صنفی نمی ماند.دارای آمیزه هائی است که بشدت مستعد جهش است . شعارها ی مرگ بر فلان ، شعارهای کارگری، برابری و آزادی و غیره، همه نشان می دهند که مطالبات دیگری هم درمیان دانشجویان هست. بنابراین جنبش دانشجوئی درواقع با همه ی اینها مطرح است . منتهی مراتب در عین حال نه بر مبنای ذهنیت این فعال یا این گرایش و آن گرایش، بلکه بر مبنای آن چیزی که در شرایط معین و ودرمقطع کنونی فراگیر هست . آن ها را باید مبنای پیشروی قرار دارد و چپ سعی کند که خودش را در دل آن شکل بدهد و سعی کند که به تشکل های سراسری برسد. البته با توجه به وجودگرایش های گوناگون بنظر من یک تشکل سراسری ممکن نیست، منتهی تشکل های گوناگون تاآنجا که وجوددارند می توانند(ضمن داشتن اختلافات خود) در مقابل استبداد باهم هماهنگی و همکاری وائتلاف بکنند وگرنه منزوی خواهند شد .بی شک دراینجا بدنه ی دانشجوئی نقش کلیدی داردو با اتکاء به آن می توان جریانهای راست را ازبالا(ودرسطح جنبش) منزوی کرد. چپ نباید از پائین ودربرابربدنه خودش را منزوی کند. بر عکس باید بتواند نیروی بدنه را در مقابل راست ها قرار بدهد.چون واقعیت های زندگی (ونیازها ومطالبات)می طلبند که جلوتر برویم واین آنها هستند که دربرابر آن سنگ اندازی می کنند وبهمین دلیل درمتن تداوم مبارزه منزوی خواهند شد .
بنابراین همه چیز بنظر من باین بر می گردد که ما بتوانیم مناسبات و روابط درست بین وجوه مولفه هائی که همزمان عمل می کنند وبلوغ جنبش دانشجوئی به آن گره خورده است را در نظر بگیریم . و ضمناً اینرا هم اضافه کنم که همانطور که گفتم دانشگاه خود جامعه کوچکی است و جنبش دانشجوئی فقط یک جنبش دموکراتیک ویا صنفی نیست ،وهمانطورکه خود رویدادها وتجربه نشان می دهد فراتر از اینهاست. واین به معنای آنست که جنبش دانشجوئی از یکطرف سعی می کند خودش را بعنوان یک جنبش ورادیکال شدن هرچه بیشتر در سطح بدنه خود تقویت کند وازسوی دیگر به مثابه یک جنبش با جنبش های دیگر رابطه برقرار کند .
ودراین میان مسلم است که چپ های درون جنبش دانشجوئی می توانند روابط خیلی ویژه تر و گسترده تری با جنبش های دیگر برقرار کنند. جنبش دانشجوئی باید بتواند در سطوح مختلف پیوند خود با سایر جنبش ها را تقویت کند. هیچ کدام از این سطوح را نباید در برابر هم قرار داد. یک سطح از پیوند عبارتست از پیوند جنبش دانشجوئی درکلیت خود با سایر جنبش های اجتماعی – طبقاتی و مخصوصاً کارگران و زحمتکشان، یک سطح دیگرش پیوندهای خود چپ ها هستند که می توانند روابط ویژه تر و گسترده تری بااین جنبش ها داشته باشند . هیچ کدام ازاین ها در برابر هم نیستند.
مهم اینست که درعین اجتناب ناپذیربودن طیف بندی ها،اجازه ندهیم چپ خرد و تکه پاره شود . منتهی خیلی فرق می کند که این طیف بندیها بجای آنکه روی مسائل مصنوعی و خرده اختلافات صورت بگیرند، آگاهانه(برپایه اختلافات پایه ای) باشند وبتوانند بدنه را تحت تأثیرقراربدهند(رادیکال کرده و بسوی جلو سوق دهند)، ویا اینکه زود رس باشند و یا در مقابل ضرورت اتحاد عمل دربرابراستبداد قرار بگیرند. اینکه دوستمان گفت که اتحاد عمل نکردند خیلی جای تاسف دارد و نشان دهنده ی نا بالغی است . اگر کسی درد استبداد داشته باشد،باید قاعدتا در مقابل استبداد همکاری کند وگرنه شاید درداستبدادندارد و شاید می خواهد با استبداد همراهی کند که آن بحث دیگریست. البته درد استبداد فقط درمیان دانشجویان وجود ندارد،درمیان کارگران هم وجود دارد که نیازبه همکاری را می طلبد.اگر کسی چنین نکند در واقع مسائل جنبش و درد عمومی آن را ندارد. جنین کسی مسائل دیگری چون،مسائل فکری و روشنفکری برایش مطرح هستندکه البته نفس طرح وداشتن چنین مسائلی درست است ولی باین صورت آنها پیش نخواهند رفت و فقط بصورت فرقه ای باقی خواهندماند.مهم اینست که اینها را در بستر جنبش جاری کنیم.
و ضمناً اینرا هم بگویم که جنبش دانشجوئی را نباید همانند جنگل از پشت درختان تماشا کرد . اگر گفتم جامعه ی کوچک بخاطر این بود که بدانیم همه ی مسائلی که در جامعه و در سطح کلان مطرح هستند دراین جا هم به نحوی مطرح اند. بنایراین اگر ما همین جا بتوانیم مناسباتمان را خوب تنظیم کنیم و خوب حرکت نمائیم، این خود تجربه ای بسیار عالیست برای اینکه بتوانیم وظیفه مان را در بیرون از جامعه ی دانشگاهی هم خوب انجام دهیم .ودراین جامعه کوچک وقتی جنبش دانشجوئی خودش را بمثابه یک جنبش شکل می دهد، در واقع دارد علیه استثمار، علیه خصوصی سازی، علیه فشارهائی که حاکمیت و نئو لیبرالیسم با اعمال سیاست هایش بر جامعه وارد می کند، وعلیه امپریالیسم و مداخله آن حرکت می کند وخود را شکل می دهد و در نهایت دارد سطحی از مبارزه ی طبقاتی را درمحیط اخص خود پیش می برد. ندیدن این واقعیت یعنی اینکه بخواهیم جنگل را از پشت درختان تماشاکنیم . یعنی باهمان دیدهای کلاسیک خیلی گذشته که درآن جامعه نه تا باین حد ازتکامل سرمایه داری رسیده بود و نه جنبش های اجتماعی تا این حد زیر فشار طبقات حاکمه قرار داشتند. الان دیگرآنطورنیست و وضعیت واقعاً دگرگون شده و دانشجو آینده ندارد و بنا بر آماررسمی سی درصد فارغ التحصیلان بیکارند.و تازه بورژوازی در دانشگاه به تربیت و باز تولید نیروی کارتخصصی (وعمدتا کارگرمتخصص) مشغول است(امری که مبارزه علیه آن را نیزباخود بهمراه دارد).
باتوجه به چنین ملاحظاتی ما باید توجه داشته باشیم که ظرفیت های کلانی درخود جنبش دانشجوئی که دارای بار طبقاتی هستند و یا پیدامی کنند، وجود دارد . نیازی نیست که حتما دانشجو خودش را در بیرون از دانشگاه به طبقه(کارگر) وصل کند تا رستگار شود. که این البته سر جای خودش خیلی عالیست ولی این نباید( مانع ازمشاهده این واقعیت بشود که خود اوهم درمحیط تحصیلی خویش با انواع واقسام ستم های طبقاتی نظیرمبارزه علیه خصوصی سازی دست بگریبان است) که می تواند خود را علیه آنها سازمان بدهد.
من امیدوارم که جنبش دانشجوئی ضمن حفظ اختلافاتش روی اشتراکاتش حرکت کند و و(فعالین آن) به تمامیت جنبش یک نگاه مسئولانه و آگاهانه تری داشته باشند .
برابری: ما امیداواریم که جنبش دانشجوئی بتواند با اتحاد صفوف خودش در مبارزه با استبداد قوی تر حرکت کند . در عین حال بتواند اختلافاتش را بشکل سالم تری در شکل بولتن های بحث و جلسات گفتگو مورد بررسی قرار دهد . در هر حال از دوستان شرکت کننده در این بحث با خانم پریسا نصر آباد ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه که دعوت رادیو تلویزیون برابری را پذیرفتند ،تشکر می کنیم


به مناسبت گذشت یکماه ازدستگیری دانشجویان ویک ماه مبارزه واعتراض
چگونه باید برشکاف موجود بین سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
قبل ازورود به بحث اصلی وبعنوان مدخلی برای آن بی مناسبت ندیدم که آن را با اشاره به مطلبی انتقادی که درطی روزهای گذشته دربرخی سایت ها با عنوان "کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر!، تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر!" آغازکنم. نویسنده درجائی ازمقاله خود مطرح ساخته است که چرانباید صدها هزارنفربا شمع وگل بهمراه خانواده دانشجویان زندانی دربرابرزندان ویا مجلس حضورنداشته باشند؟ودرپایان نیزازنیروهای اپوزیسیون خواسته که لااقل درسایت های خود دم ازبرگزاری موفقیت آمیزو حماسی و... نزنند.
بی شک هم مبالغه کردن دستاوردها توسط اپوزیسیون واقعیت دارد وظاهرااین بیماری درمان پذیرهم نیست،وهم فقدان آن حمایت توده ای گسترده که نویسنده درحمایت ازدانشجویان زندانی شده توقعش را داشته است.ولی با این همه تصویرانتقادی که ایشان ازتعدادشرکت کننده گان درمورد دوتجمع همزمان استکهلم به عمل آورده وانتظار به میدان آمدن صدهاهزار نفر درحمایت ازدانشجویان زندانی دربرابرمجلس شورای اسلامی و یازندان اوین(که اگروجودداشت ما باشرایط بالکل متفاوتی ازتوازن نیروی انقلاب وضدانقلاب روبروبودیم)، بخودی خود انتظارنادرست و عبثی نیست و برآن نمی توان خرده گرفت.اما ایکاش بین واقعیت ها و آنچه که مطلوب هستند وباید باشند،شکاف وجودنمی داشت.ولی درجوامع بشری همواره واقعیت ها که نقطه آغازو مبنای عمل وپیشروی ما را تشکیل می دهند یک چیزهستند و انتظارات وآرزوها وآنچه که باید باشند وخود ازنیازها وروندهای مستتردرمتن واقعیت ها سرچشمه گرفته وبازتاب می یابند، چیزدیگری.وتلاقی این دو است که برخورد انتقادی با واقعیت هارابوجود می آورد.درحقیقت واقعیت های اجتماعی تنها با انتقادعملینظری ِانقلابی ورادیکال به آن است که قابلیت دگرگونه شدن پیدامی کنند و به اندیشه تغییر جهان وایجاددنیائی دیگر- دنیائی انسانی تر- معنا می دهند.تاآنجا که به نظام های اجتماعی برمی گردد،شکاف بین ایندورا تنها می توان با شکل گیری یک مقاومت توده ای آگاهانه ورهائی بخش پرکرد.ونقش اصلی بخش های آگاه تروفعال تری که بطوربالفعل قادربه تحمل واقعیت های غیرانسانی موجودنیستند، نیزتلاش برای فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفتهِ رهائی بخش درتوده های وسیع رنج و کاردارد.وآنچه دراین میان مهم است این است که آنها باید همواره هشیارباشند که مبادا نقش خود راجایگزین نقش توده ها بکنند.
شاید نویسنده مقاله نیمه خالی لیوان را می بیند ومن نیمه پررا. ولی درواقعیت لیوان نه خالی ِ خالی است و نه پرِپر، بلکه نیم نیمه خالی ونیمه پر است.اگربا چنین نگاهی به مسأله فرایندشکل گیری وگسترش مقاومت برخورد بکنیم لازم می آید که درارزیابی خود از دوتجمع فوق دونکته را وارد کنیم:
نخست آنکه بطورمعمول فعالیت های هنری و فرهنگی و یا صنفی که رنگ وبوی آشکارسیاسی ندارند ویا کمتردارند بدلایل روشن وقابل فهمی، همواره توده های وسیع تری رابسوی خود جلب می کند.واقعیت فوق بخصوص درجامعه استبدادزده ما که هنوزدرمقیاس عمومی توازن نیروبسودجبهه انقلاب وعلیه جبهه ضدانقلاب بهم نخورده ، مصداق بیشتری دارد. وبهمین دلیل است که برای مدافعان جنبش های واقعا توده ای و قادربه رهائی بدست خود، کشف وتقویت وجوه گوناگون هنرمقاومت همواره ازاهمیت زیادی برخورداراست. که البته نمی توان انکارکردکه درنزدما چپ های مبارز، بهای لازم به هنر مقاومت، بعنوان بخش مکمل ولازمی ازمبارزات اجتماعی و آکسیون های جنبشی داده نمی شود.پرکردن شکاف بین هنرومقاومت توده ای وایجاد پیوند طبیعی وبدورازهرگونه نگاه ابزاری بین آنها نیزیکی ازوظایف پیشاروی فعالین جنبش را تشکیل میدهد.وچراباید ماهنوز ناتوان ازبرگزاری آکسیون های هنری بعنوان بخشی ازجنبش مقاومت باشیم؟.مگرما دراین زمینه ها کم هنرمندمردمی داریم؟بله یک چیزکم داریم وآنهم دلبستگی به الزامات وقواعد برپائی وتداوم آکسیون های جنبشی است.بدون گذشت وقربانی کردن منافع فرقه ای بسودجنبش بدون جمع کردن قطرات نیروهای پراکنده خود،همه این امکانات مردمی یابدون استفاده خواهد ماند و یا حتا بفرض استفاده فرقه ای، آن امکانات را خواهیم سوزاند.
دوم آنکه باوجود واقعیت شکاف بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت،اما نسبت آنها درحد مأیوس کننده ای که نویسنده به تصویرمی کشد نیست:اگربررسی اعتراضات درحمایت ازدانشجویان را بفرض دریک نقطه مثلا تظاهرات 200 نفره استکهلم درمقابل تجمع 4000نفره شرکت کننده گان درکنسرت گوگوش کانونی کنیم وبه مقایسه به نشینیم،بدیهی است که کفه ترازوبهمان صورتی که نویسنده تصویرکرده است بالاوپائین خواهد رفت. اما چراماباید –اگربخواهیم که به مقایسه بنشینیم- آن را دریک نقطه کانونی کنیم ونتایج احیانا یک جانبه بگیریم؟ بنظرمن این واقعیت دارد که هنوزدامنه اعتراضات درمورد دانشجویان زندانی، ضعیف و ناکافی است.اما بهیچ وجه ناچیزوحقیرنیست. چراکه اگرخوب نگاه بکنیم معلوم می شودکه میدان مقاومت شامل دهها و صدها عرصه کارزار درپهنه داخل وخارج کشور است. گرچه تک تک آنها هنوزناچیزوکوچک بنظرمی آیند، اما مجموعه آنها چی ؟مثلا مقاومت روزانه ومستمر خانواده ها و انعکاس آنها دررسانه ها،ازقبیل دیدارآنها با هئیت اروپائی،تجمع اعتراضی دربرابر دفترسازمان ملل ویا مجلس شورای اسلامی ویا کوبیدن بردرب زندان اوین جهت نشان دادن حضوراعتراضی خویش به دژخیمان وزندانبانان وازآن طریق به کل حاکمان و... ودرکنارآنهااعتراضات وبیانیه های پی درپی کمیته های دفاع از دانشجویان ونیزتشکیل کمیته ده نفره ازوکلاء آزادیخواه ونیزاعتراضات واعلامیه های دانشگاه های گوناگون دردانشگاهای مختلف،حمایت سایرفعالین اجتماعی نظیرتشکل ها ومبارزین کارگری وروشنفکران و... وحمایت های دهها دانشگاه دودانشکده وهزاران دانشجو، تظاهرات گوناگون درخارج کشور،جلب همبستگی وهمدردی ده ها کانون وتشکل دموکراتیک ودهها رسانه،حمایت های نهادهای معتبرمدافع حقوق بشروشماری ازشخصت های آزادیخواه و معتبرجهانی و دیگر نهادها وشخصیت های مترقی بین المللی. خلاصه آن که اگرمبنای مقایسه را ازمقایسه دریک نقطه فراترببریم وآن را درسی روزضرب بکنیم،بفرض آنکه بتوانیم آنها را به کمیت معین تقلیل بدهیم،آیا بازهم کفه بسود کنسرت مورد بحث تمام خواهدشد؟ من ترجیح میدهم که این دو را،یعنی یک حرکت هنری-تفریحی خالص با یک حرکت سیاسی را درکنارهم قرارندهم. واگرهم بفرض بخواهیم چنین کنیم ،ترجیح می دهم که این مقایسه را دریک نقطه به عمل نیاوریم و درمجموع خود انجام بدهیم. ودربرخورد با فرایندمقاومت هم نیمه پرلیوان را به بینیم وهم نیمه خالی آن را.چرا که اگر انتقادها وانتظارات بصورت یک جانبه مطرح نشوند ومنجربه نادیده گرفتن قسمت پرلیوان نگردند،آنگاه تأثیربیشتریبرجای خواهند نهاد.بااین همه محوراصلی این نوشته تمرکزحول چالش اصلی شکاف بین مقاومت ودامنه مقاومت است.
چگونه باید برشکاف موجود بین دامنه سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
دراشاره به چالش مهمی که دربرابرگسترش صفوف مقاومت توده ای وجود دارد،لازم است نقب کوتاهی به واقعیت تلخی که مبارزه ومقاومتِ هم اکنون موجود دربسترآن جریان داردبزنیم:رژیم-یعنی یک دولت قدرقدرت وهیولامنشانه ای که مقدرات اداری ومعیشتی همه مردم رایک جا درچنگ خود دارد- با افزایش سیستماتیک دامنه فشارو سرکوب، داردهرلحظه به توده های محروم و فعالین جنبش ها خاطرنشان می کند بدانید که هزینه های مبارزه ومقاومت تاچه حد بالاست وبا هراقدام شما بالاترهم می رود.این هزینه ها نه فقط زندان وشلاق ووثیقه های ده ها میلیون تومانی ومحروم کردن آنها ازنشریه وتشکل وازحق برگزاری هرگونه کمپین و... است، بلکه فراترازآن ودراوج سبعیتی که می تواند تنها ازسوی حکومتی تبه کار وخالی ازهرگونه احساس مسئولیت دربرابر شهروندانش سرچشمه بگیرد، انگشت روی هست ونیست زندگی فعالین مبارز نهاده و آنها را هرلحظه به ازدست دادن شغل ومعیشت وحق تحصیل و... تهدیدمی کند. چنان که هنوزکه هنوزاست داردگروه گروه معلمان را بدلیل شرکت دراعتراضات صنفی خودوبجرم طرح مطالبات اولیه خود، به انواع واقسام تنبیه ها واززندان تا تعلیق و تااخراج،که چیزی جزازدست دادن ممربخورونمیرزندگی کنونی اشان نیست محکوم می کند.همین مجازات را درمورد کارگران شرکت واحد هم شاهدبودیم و هستیم. بطوری که یک لحظه فعالین کارگری را آسوده بحال خودنمی گذارد.وحتا وقتی بهردلیل ناچارمی شودمثلا ابراهیم مددی را آزاد کند،پس ازچندروز دوباره او راحضارمی کند،تامبادا سایر کارگران روحیه گرفته وامربرآن ها مشتبه شود که گویا رژیم دست ازسرشان برداشته است. وضعیت خطیروبیمناک محمود صالحی –به جرم برگزاری مراسم مستقل ماه مه و بدلیل استمرارروح رزمندگی- نمونه گویای دیگری ازبرخورد جنایتکارانه رژیم با این گونه فعالین مبارز است.اوبا تن دادن به رسوائی عالمگیرناشی ازاین جنایت خود به تک تک کارگران پیام می دهدکه قبل ازآنکه به هوس مبارزه بیفتند ازسرنوشت محمود صالحی درس بگیرند. درمورد دانشجویان،علاوه بر آدم ربائی وزندان وضرب وشتم و....آنها را به تعلیق واخراج ازدانشگاه ها تهدید کرده و تلاش دارد که خانواده هایشان را به کنترل دانشجویان وادارد واگرتمکین نکنند، شروع به تهدید آنها نمایند.(نمونه فشاربه خانواده روزبه صف شکن و رژه رفتن لباس شخصی ها دربرابرمغازه دارفروشی آنها درشیرازیکی ازاین نمونه هاست).
اکنون یک ماه وچندروز ازیورش دستگاه های امنیتی رژیم به فعالین دانشجوئی چپ،که درآستانه برگزاری مراسم روزدانشجو صورت گرفت می گذرد.البته می دانیم که هدف رژیم بیش ازایجاد اختلال دربرگزاری روزدانشجوبود.هدف مهمتربی اثرساختن نقش دهها فعال دانشجوئی شناخته شده چپ و وارد آوردن ضربه کاری به توش وتوان جنبش دانشجوئی بود.چنین یورشی درعین حال و به یک معنا، به پایان رسیدن باصطلاح ماه عسل تحمل رژیم دربرابرفعالیت نیروهای نسل جدید چپ است.این نشان میدهد که چپ باسپری کردن دوران جنینی رشدخود به چنان وزنه ای درمیان دانشجویان تبدیل شده است که دیگرحضورووجودش برای رژیم بی اهمیت وبدون خطر نیست. با این همه،علیرغم سنگینی ضربه وارد آمده،شاهد بودیم که برگزاری مراسم روزدانشجو درپی یورش رژیم-چه دردانشگاه تهران و وچه در سایردانشگاه های کشور-ونیز تداوم مقاومت پس ازروزدانشجو دردانشگاه های گوناگون(ازجمله مقاومت قابل تحسین دانشجویان اصفهان دربرابرفشارهای حاکمیت)،نشان میدهد که خوشبختانه پتانسیل اعتراضی موجود درجنبش دانشجوئی فراترازآن است که با دستگیری ده ها دانشجوی ولوفعال و ارزنده،جنبش دانشجوئی ازنفس بیفتد ویاحتا دچاروقفه وگسست محسوسی بشود.
ضریب سراسری وجهانی مقاومت های موضعی
رژیم معمولا پس ازدستگیری فعالان جنبش ها،به چندماهی فضای آکنده ازرعب افکنی و هاله سکوت نیازدارد تا بتواند با فراغ خاطر،بااعمال فشاربه دستگیرشدگان و پرونده سازی، سناریوی های موردنظر خود را به مرحله عمل برساند. اما به تجربه دیده ایم که هرچه دامنه مقاومت برای آزادی زندانیان فراگیرتروگسترده ترباشد،خواب های رژیم آشفته ترشده و درانجام دستکم بخشی از سناریوهای خود ناکام می گردد.مورد دانشجویان دستگیرشده نیزخارج ازاین قاعده نیست. می توان وباید با تنگ کردن هرچه بیشترعرصه بررژیم وممانعت ازاینکه بتواند بافراغ خاطربه فشار وشکنجه دانشجویان بپردازد،سناریوهای رژیم را نقش برآب کرد. وباین ترتیب یک گام دیگراو را بسوی فرورفتن در باتلاق مقاومت توده ای کشاند.ظاهرارژیم چنین وانمودمی کندکه دربرابراین گونه فشارها بی خیال وبی تفاوت وهم چون سنگ خاراست.اما درواقع چنین نیست و درجهان امروز هیچ رژیمی نمی تواند نسبت به آنتنی شدن هرروزه مقاومت درپهنه داخلی وبین المللی بی تفاوت باشد.مقاومت باضافه بازتاب جهانی آن،امروزه براستی فضاهای تازه ای را برای گسترش مقاومت وممانعت ازدرهم شکستن شدنش فراهم ساخته است که تادیروزبرای جنبش ها باین سهولت قابل دسترسی نبود.وقتی ازپیداشدن فضاهای نوین وپردامنه مقاومت سخن به میان می آید،به معنی این است که دیگرحکومت های استبدادی هم چون دیروزقادرنیستند،مقاومت های درخشان دراین یا آن نقطه را،که همواره هم وجود داشته اند،بسهولت گذشته ودرهاله ای ازتوطئه سکوت درهم بشکنند.ابزارهای ارتباطی جهان امروز،درعین حال به قدرت همبستگی امکان نقش آفرینی داده وبه یک تعبیر،مشارکت ِ-گرچه ناهمطراز،ولی مکمل- درنبردهای موضعی ومحلی را فراهم ساخته است.درچنین فضائی هرمقاومت محلی وموضعی می تواند موجی از جلوه های گوناگون همبستگی را دراین یا آن گوشه کشورواین یا آن گوشه جهان بوجود آوردکه با گره خوردن آن ها به کانون مستقیم وموضعی مقاومت،به مقاومت محلی یک ضریب فرامحلی،سراسری و جهانی ودرنتیجه به مراتب تأثیزگذارترازقبل می دهد.وباین ترتیب هم جان تازه ای برمقاومت موضعی ومحلی دمیده می شودوهم امکان مشارکت ولوناهمطراز، ولی مکمل فراهم می گردد درپرتونتایج چنین پیوندی ازمقاومت موضعی وهمبستگی سراسری با آن است که مثلا دولت آمریکا ناچارمی شود پس ازرسوائی ناشی ازافشاء شکنجه هایش درعراق وزندان گوانتانامو،حجم تازه ای ازبحران اخلاقی را به بحران هژمونی خود بیافزاید.وحتا ناچارشود که برای کاستن ازدامنه ویرانگرش، اسناد آن رسوائی ها را برای همیشه نابودکند.یادرنمونه معروف ودرخشانی رزمندگان زاپاتیست ها با گشودن فضای همبستگی جهانی ازاین طریق،عملا حفاظت مؤثرتری ازمنطقه آزادشده وآرمان های خود دربرابردولت مکزیک و حامیان امپریالیستش فراهم کنند.درکشورما نیزتأثیربهره گیری ازاین فضاهای گشوده شده دردنیای کنونی-باوجود بهره برداری ناقص ازآن -مشهوداست.وگرچه جمهوری اسلامی وانمودمی کند که فی المثل نسبت به نمایش درآمدن عکس محمود صالحی برروی تخت و بسترمرگ وزندگی ودرحالی که به غل وزنجیربسته شده است، و یا از بازتاب هرروزه مقاومت پرشورخانواده های دانشجویان زندانی، بی خیال است،اما درواقعیت امرچنین نیست و درجهان امروز-با ظهورابرقدرت افکارعمومی وفشارروزافزون آن دردنیای بهم پیوسته کنونی-هیچ حکومتی نمی تواندبدرجاتی-بسته به دامنه فشارونوع ساختارومیزان وابستگی خود- نسبت به عواقب آن بی اعتناء باشد.نگاهی به عملکرد جمهوری اسلامی باهمه بی اعتنائی اش به فشارهای جهانی،وعلیرغم آنکه وانمودمی کند که باصطلاح ککش نمی گزد، خلاف آن را نشان می دهد.مثلا مگرهمین نظام نبود که درمقطع سال 67 با یک آره ویا نگفتن ودرجه بندی زندانیان برمنبای نوع ارتداد، حکم قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد.مقایسه آن وضعیت با حالا ودرحالی که رژیم اکنون به لحاظ ماهیت ومیزان انحطاط خود،حتاارتجاعی تروهارتروسرکوب کننده ترشده، اما ازبرکت دامنه مقاومت وبهره گیری ازفضاهای جدیدوتحمیل بسیاری از باید ها ونباید ها به رژیم بخوبی این تفاوت راشاهدیم. بعنوان مثال امروزه ما آشکارا شاهداعلام علنی کمونیست بودن توسط این یا آن مبارزچپ واین یا آن جریان، نه فقط دربیرون زندان بلکه حتی درخود زندان هستیم که درگذشته تحمل آن توسط رژیم کمترقابل تصوربود.باوجود آنکه بروزچنین پدیده ای برمبنای دستورات فقهی رژیم ازجنس مرتد بدخیم بشمارمی رود،اما رژیم دیگربسهولت گذشته قادرنیست مطابق مقررات و منویات پلید خود اعمال اقتدار کند. عین همین روند را درعرصه موسوم به جنبش زلف ها ومبارزه علیه حجاب تحمیلی رژیم شاهدیم،وقتی که فرمانده نیروهای انتطامی دردفاع ازپروژه امنیت اجتماعی و چهارفصل کردن مبارزه علیه بدحجابی اعتراف می کند که اگراین مبارزه نبود،امسال شاهد بی حجابی کامل درملاء عام بودیم!. وقتی رژیم مجبورمی شود،که فی المثل برخلاف آنچه که خود برنامه ریزی کرده وزودترازموعد معین وباعدول ازسیاست برخوردگزینشی خود با دانشجویان و با خانواده های آنها،به برخی تماس های تلفنی تن می دهد ویاناچارمی گردد که به خانواده ها وعده ملاقات با دانشجویان زندانی بدهد،درواقع شاهد عملکرد همین ضریب فرامحلی مقاومت هستیم.ویا زمانی که رژیم ناچارمی شودهمزمان بادستگیری شماری تازه ازدانشجویان برای کاستن ازدامنه فشاربخود و ممانعت ازخطرشعله ورشدن اعتراضات درسایر دانشگاه ها،درهمان زمان شماریگری را آزادکند ویا وقتی مجبورمی شودبا دادن وعده اعتراضات دانشجویان اصفهان را خاموش نماید و... جملگی واکنش هائی هستند برای کاستن ازفشارهای داخلی وبین المللی مقاومت صورت می گیرند.گواین که می دانیم با توجه به ماهیت رژیم ودامنه خطری که موجودیت اورا تهدید می کند،هیچ کدام این مانورها مانع از طراحی یورش های تازه علیه جنبش ازسوی ررژیم نشده و نخواهند شد.مساله موردنظرما هم نه آن،بلکه بهره گیری بهینه ازفضاهای جدید برای مقابله با تعرضات رژیم است.منظورجاانداختن این اندیشه است که درجهان امروزی هیچ مقاومت موضعی ومحلی محکوم به تنها ماندن نیست وتنها نخواهد ماند.واینکه چگونه فضاهای جدید امکان مشارکت وبروزهمبستگی هرکس را درهرگوشه ای ازجهان با این مقاومت های موضعی ومحلی فراهم ساخته است. هدف نشان دادن این واقعیت است که امروزه مقاومت وپیگیری شورانگیز خانواده های 20 دانشجوبهمراه بازتاب جهانی آن ومشارکت دیگران درهمبستگی وهمدردی با آن، می تواند فضای مقاومت جدید ولاجرم دست آوردهای جدیدی را بگشایدوبه یک مبارزه موضعی ومحدود ازجهاتی خصلت کمابیش سراسری وکیفیتا جدیدی بدهد.و این که بهره گیری ازفضاهای نوین ومشارکتِ ولوناهمطراز،ولی مکمل،درهرنبردموضعی می تواند به آن ضریب معینی برای بردسراسری پیداکردن، بدهد. واین که همین مساله تاچه حد درگشودن فضاهای جدید و بهم زدن توازن قدرت های تامتوازن موثرباشد.وبالاخره این که استفاده ازاین ضریب جهانی وبه درجاتی،چگونه هوشیارانه ازسوی جنبش های گوناگون کارگری و زنان و دانشجویان وجنبش ضداستبدادی وازجمله خانواده های دانشجویان زندانی موردبهره برداری قرارمی گیرد.
تاکتیک اصلی رژیم معطوف به آن است که هزینه مقاومت ومبارزه را افزایش بدهد،تا بزعم خود باایجاد هراس عمومی ازورود مردم به صحنه نهائی و سرنوشت سازمبارزه جلوگیری به عمل آورد.سوی دیگرسکه واقعیت آنست که جنبش مقاومت نیز دربستر ده ها و صدها و هزاران نوع ازاین مقاومت ها و نبردهاست- اگرکه ازنفس نیفتد- می تواند آبدیده شده و آمادگی و استحکام لازم برای تعرض نهائی را بدست آورد.هرمقاومتی به معنی کوبیدن پتکی برصخره جمهوری اسلامی است که سهم خود درا درخرد کردن نهائی آن دارد.واساسا "غول" رژیم جمهوری اسلامی راتنها می توان درزیررگبارانبوه مشت های بیشماربه گوشه رینگ راند وبی حس کرد وسرانجام با ضربه نهائی کارش را ساخت.آن چه را که رژیم بخیال خودتهاجم کارساز وفلج کننده به جنبش می پندارد،می تواند برخلاف هدف وی،خود به محرکی جهت توده ای کردن مقاومت و فرورفتن بیشتر درباتلاق مرگ بیانجامد. این فقط مردم نیستند که با افزایش هزینه مبارزه باید بهای آن را بپردازند، بلکه خود رژیم هم ناچاراست که با افزایش شکاف بین خود و مردم ودریافت مشت های تازه،تشدید شکاف های درونی و ریزش بقایای پایگاه توده ای اش و بالأخره تشدید فشارهای بین المللی تاوان بیشتری را بپردازد. بهره گیری ازفضاهای جدید واستفاده بهینه از ضریب سراسری وجهانی ِمقاومت های موضعی ومحلی بی شک درپرکردن شکاف بین واقعیت سرکوب ومقاومت موثراست، اما بدیهی است که به تنهائی قادربه پرکردن آن نیست. درواقع هیچ عاملی جزخود جنبش سراسری ومتکی برخود،نخواهد توانست خلاء فوق را پرنماید وآنچه هم که دراین بحث درمدنظراست همانا هموارساختن مسیربه میدان آمدن است. اگرتاکتیک اصلی رژیم درمقابله با خطر برآمد عمومی جنبش مقاومت،افزایش هزینه های مقاومت وقلع و قمع فعالین وپیشروان جنبش هاست،پس تامرحله برآمد عمومی وغیرقابل بازگشت جنبش به مرحله مقاومت توده ای وتعرض عمومی چه گونه باید عمل کرد؟:
جزترکیب موثردو راهبردشناخته شده زیر،بنظرنمی رسد راه میان بردیگری وجود داشته باشد:
الف-پیوند وهم پوشانی مبارزه فعالین با مبارزه بدنه،باهدف گسترش هرچه بیشتر قاعده جنبش و ارتقاء آن به نقطه جدید. ودرهمین رابطه باتوجه به تهاجم همزمان رژیم به همه حوزه های اجتماعی،هرنقطه موردتجاوزقرارگرفته ظرفیت تبدیل شدن به یک کانون کمابیش مقاومت را دارد. بابهره گیری ازفضای ضریب سراسری وجهانی می توان آن را برای رژیم پرهزینه کرد وبتدریج ازبهم پیوستن آنها به یکدیگرشرایط برآمدعمومی را فراهم کرد.
ب- تقسیم هزینه اجتماعی مبارزه ویابعبارتی دیگر همبستگی ،همبستگی وبازهم همبستگی.
دیده ایم که وقتی گاوبازی مورد هجوم غافگیرانه گاوخشمگین و نیرومندی قرارمی گیرد، ودرحالی که به زیردست وپای آن افتاده وگرفتارشاخ های سهمگین اش می شود،یاران دیگر گاوبازدربرابرگاوکف به دهان آورده ظاهرمی شوندتاباجلب توجه اوبسوی خود،جان همکارشان را نجات بدهند.تاکتیک شروع نبرد درنقطه دیگر،همیشه یکی ازمؤثرترین وشناخته شده ترین راه های کاستن ازفشارروی نقطه دیگری محسوب می شود.شروع همزمان نبردازنقاط دیگر برای ایجاد یک نبردبزرگ ِسراسری وجنبش جنبش ها،بی شک عالی ترین نوع همبستگی ونمایش قدرت جمعی بشمارمی رود.بااین وجود تارسیدن به این مرحله،سطوح گوناگون و متنوعی ازهمبستگی وهماهنگی وجود دارند که درمیدان مبارزات اجتماعی،به نوعی همان نقش حامیان گاوباز راایفاء می کنند.
اگررژیم مثلا کارگران را به دلیل مبارزه برای تشکل مستقل خود،به زندان و بیکاری واخراج تهدید می کند، وکارگران نیردرکشوری استبدادزده چون ما فاقد صندوق اعتصاب وانواع حمایت های جانبی برای مقابله با پی آمدهای منفی مبارزات خود وتأمین ادامه کاری آن هستند،چرا نباید صندوق اعتصاب ویاصندوق حمایت ازخانواده های زندانی و... ودیگرنهادهای همیاری توسط جامعه و مدافعین گسترده آزادی وبرابری اجتماعی، بوجود نیاید؟. تنها با سرشکن کردن هزینه های مبارزه و گسترش دامنه همبستگی است که می توان جرقه های مقاومت را تا تبدیل شدن به حریق کامل ازخاموش شدن درامان نگهداشت. 2008-01-06-86-10-16
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


وقتی که رژیم پادگان را با دانشگاه عوضی میگیرد!

تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

دریک هفته اخیر حکومت اسلامی درپیش برد سیاست پادگانی کردن دانشگاه ها،که می توان آن را ضدانقلاب فرهنگی دوم به شیوه ای جدید نامید،با دوبرآمد برجسته ازمقاومت دانشجویان روبروشد که درهردوی آن ها ناچارگردید درمقابل حرکت قاطع و شکوهمند جنبش دانشجوئی که بدرجاتی ازحمایت و همدردی دانشجویان سایر دانشگاهها، بخصوص حمایت دانشجویان مدافع آزادی و برابری برخورداربودند،عقب نشینی کند. دررابطه با دانشگاه مازندران ناچارگردید دانشجویان ربوده شده را بسرعت آزادکند-گرچه هنوزمبارزه برای حصول به سایرمطالبات ادامه دارد- ودرمورددانشگاه شیرازهم "منشور اخلاقی" خود راپس گرفته وبا اکثرمطالبات دانشجویان موافقت نماید. گرچه یکی ازمهم ترین ویژگی حکومت اسلامی بیگانگی کامل آن با حکومت قانون است وبهمین دلیل، نمی توان انتظارداشت که این گونه دستاوردها بخودی خود خصلت پایدارو تثبیت شده ای داشته باشند ودرست تر آن است که آن ها را یک موفقیت نسبی وبه عنوان پیروزی دریک نبرد بدانیم که جنبش دانشجوئی درمسیرمبارزه طولانی خود بدان نائل شده است.بااین همه نفس آزادی سریع ربوده شد گان درمازندران و بخصوص پس گرفتن "منشوراخلاقی"در شیرازنشان داد که حتا یک گرازوحشی را (گرازی که باافتخاراعلام می دارد فاقد دنده وترمزاست) می توان واداربه عقب نشینی کرد.بی شک برآمدهای فوق و عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان را باید دست آوردمهم،ولومقطعی،برای جنبش دانشجوئی بطوراخص و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی بطوراعم بشمارآورد. چرا که به عقب راندن دشمن مشترک وسراسری همه جنبش های اجتماعی و طبقاتی ولو آن که دریک نقطه ازیک جبهه گسترده باشد،تأثیرمثبتی درتقویت روحیه سایرجنبشها و تضعیف روحیه حامیان رژیم برجای می نهد. همانطورکه خود جنبش دانشجوئی نیزبه نوبه خود ازمبارزه سایرجنبش ها متأثرشده و به تقویت روحیه و تحکیم مواضع خود پرداخته است. نگاهی به شعارهای دانشجویان شیراز به خوبی هم گوهرِمشترک آن با جنبش مطالباتی معلمان وسایراقشارزحمتکش را به نمایش می گذارد و هم نشان می دهد که تاچه اندازه این جنبش ها به طورمتقابل برروی یک دیگرتأثیرمی گذارند.این تأثیرات را دربرخی تاکتیک ها و مطالبات مشترک آن ها نظیر خواست عذرخواهی و استعفاء ویا بهره گیری از اشکال جنبشی وتأکید برنقش آفرینی مجامع عمومی مشاهده کرد.درعین حال طرح این گونه مطالبات ونیزدرخواست افزایش حقوق توسط معلمان، درمقایسه با مطالباتی هم چون دریافت حقوق های معوقه توسط شماری از کارگران کارخانجات و.. نشان می دهد که بخش هائی از جنبش های طبقاتی و اجتماعی دارند به تدریج ازحالت صرف دفاعی درمی آیند. البته طبیعی است که بروزچنین روندی تدریجی بوده ودرگام های نخست با حمل رگه هائی ازعنصرتعرض همراه است که درانطباق باتوازن قوای مرحله انتقالی کنونی ونیزمتناسب با توازن قوای مشخص در هربخش معین است. به موازات بهم خوردن کیفی موازنه قوای کنونی وجه تعرضی مطالبات ومبارزه می تواند باشتاب بیشتری بروجه دفاعی آن به چربد.علاوه براین،حتماشماهم مثل من متوجه شباهت وقرابت شعارهای دانشجویان شیرازهم چون «دانشجو مي‌‏ميرد،ذلت نمي‌‏پذيرد», «مدعي عدالت، خجالت خجالت»،«صادقي حيا كن، دانشگاه رو رها كن», «رييس بي‌‏لياقت، استعفا، استعفا»، باشعارهائی چون معلم می میرد،ذلت نمی پذیرد،وزیربی لیاقت استعفا استعفا و ...شده اید که نشان می دهد تاچه حد جنبش های اجتماعی ما صرفنظرازخودویژگی هایشان،درگوهر خود دارای مطالبات مشترک وتأثیرپذیر وتأثیرگذاربرهم هستند.و این البته باتوجه به آن که رژیم جمهوری اسلامی بعنوان دشمن مشترک همه آن ها،همزمان سیاست های راهبردی یکسانی را دربرابر آن ها،نظیر سرکوب تشکل ها ونهادهای مستقل،سرکوب مطالبات صنفی وایجاد فضای تک صدائی، سرکوب زندگی عرفی وتبعیض جنسی درپهنه جامعه، دیکته کردن سوداهای یک دولت ایدئولوژیک-مذهبی و....به عمل می آورد چندان عجیب هم نیست. بخصوص درمورد دانشجویان و معلمان باید اشتراک کلی آنها دروابسبته بودن به محیط های فرهنگی و آموزشی را نیز به آن اضافه کرد. که معنای سرکوب ایدئولوژیک وفرهنگی یک حکومت تمامیت گرای مذهبی را برای آن ها ملموس ترمی کند.
مهم ترین عامل برپائی این مقاومت و موفقیت نسبی دانشجویان را باید قبل ازهرچیزدرسه نکته اصلی وکلیدی زیرجستجوکرد:
نخست، درطرح مطالبات مشخص وفراگیر، وقاطعیت درپیگیری آن ها
دوم،درحضورفعال،جنبشی و گسترده بدنه دانشجوئی که مستلزم اتحاد عمل همه گرایشات و گریزازهژمونی طلبی این یا آن گرایش برکل حرکت است.که دریک کلام ناظربر برگسترش هرچه بیشترپایه توده ای مقاومت درجنبش دانشجوئی است.
سوم ابراز همبستگی توسط سایردانشجویان که رژیم را نگران گسترش دامنه اعتراض به سایردانشگاهها نمود.
ترکیب عناصرسه گانه فوق است که دردانشگاه شیراز رژیم را واداربه مذاکره حول مطالبات دانشجوئی می کند. و درهمان حال حضورفعال ِ بدنه و مجامع عمومی درصحنه وبعنوان قدرت پشتیبان،می تواند ضامن عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان گردد و فراترازآن تداومش تضمین کننده اجرای وعده های آن شود.وگرنه باشناختی که ازماهیت رژیم داریم مذاکره به تنهائی جزبا هدف ایجاد تشتت وکمین کردن برای یورش بعدی حاصلی نخواهد داشت
دانشجویان شیراز که درپی درهم شکستن جعبه آینه منشوررژیم عملا کنترل دانشگاه وخروج و ورود به آن را دردست خود گرفته اند و با تشکیل میتینگ ها ومجامع عمومی گسترده و چندهزارنفری و باکشاندن رئیس دانشگاه برای پاسخ گوئی به این مجامع و باگرفتن جلوی هرگونه لفاظی و طفره روی او، نهایتا رژیم ومقامات دانشگاه را واداربه عقب نشینی واعلام موافقت با خواست های خودکردند. وباین ترتیب آن ها نمونه درخشانی ازکاربرد تاکتیک های فوق را به نمایش گذاشتند.آنان هم چنین با شناخت ماهیت رژیم ودست اندرکاران آن،بدون آن که یک لحظه فریبِ وعده و وعیدهای وی را بخورند یک مهلت سه هفته ای را برای مشاهده عملکرد مقامات دانشگاهی ورژیم وبررسی آن درمجمع عمومی دانشجویان تعیین کردند.براین اساس تنها درصورتی که عملکردو گزارش رئیس دانشگاه به مجمع عمومی دانشجویان مثبت ارزیابی شود، دانشجویان به حرکات اعتراضی خود پایان خواهند داد.
ازسوی دیگر نگاهی به بیانیه های دانشجویان دانشکده های دانشگاه مازندران نیزبه نوبه خود گوشه ای ازروند بلوغ یابی وآگاهی امیدوارکننده جنبش دانشجوئی را به نمایش می گذارد.نگاهی به فرازهائی ازاین بیانیه ها نشان میدهد که دفاع ازخواست های مشخص دانشجوئی،بهمراه دفاع ازمطالبات سایرزحمتکشان ونیزمطالبات اجتماعی جنبش زنان ودرک اهمیت همبستگی بین المللی ومخالفت باهرگونه جنگ افروزی و تحریم اقتصادی درآن بخوبی مشهوداست. چنان که درجائی می خوانیم: حرف ما همان است که دانشجويان دانشگاههاى ايران در ۱۶ آذر روز دانشجو زدند! زنان و مردان در اجتماعات و قطعنامه هاى هشت مارس زدند! کارگران در تظاهرات ها و اعتصابهايشان زدند! ما انسانيم! هويتمان جهانى و انسانى است!
دانشجویان بابلسرنیز با اعلام اتمام حجت به صاحبان قدرت ،با مخاطب قراردادن آزادیخواهان جهان ازآنها می خواهند:
*
خواهان آزادى فورى همکلاسيهاى ما در دانشگاه بابلسر و آزادى همه دانشجويان دستگير شده شويد!
*
خواهان پرداخت حقوق معوقه کارگران و برسميت شناسى حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و قرارداد دسته جمعى آنها شويد!
*
خواهان آزادى فعالين حقوق زن و برسميت شناسى آزادى پوشش و حقوق برابر زنان و مردان شويد!
*
خواهان حق زندگى ايمن٬ حقوق سياسى و اجتماعى٬ حرمت و رفاه ما شويد!
*
خواهان پايان دادن به تحريم اقتصادى٬ نفى جنگ و تروريسم٬ و حمايت از مردم در ايران شويد!
ما دنيائى عارى از جنگ و نفرت و بمب و فقر و اختناق و بيحرمتى انسانها را آرزو داريم! ما به همبستگى انسانى ارج ميگذاريم! همبستگى انسانى مرز نميشناسد!
******
یکی ازمشخصات وضعیت کنونی جنبش مبارزاتی کاسته شدن ازفاصله زمانی خیزش های جداگانه هرکدام ازآنها ازیکدیگرو نزدیک شدن زمان اعتراضات وگاهی همزمانی آنها با یکدیگراست. بی شک وقوع چنین پدیده ای انعکاسی است ازازروند تکوین مطالبات مشترک وآگاهی به رنج ها ودردهای مشترک ازیکسو وواکنشی به گشودن یک جبهه سراسری وهمزمان ازسوی رژیم علیه بخش های مختلف زحمتکشان،زنان وروشنفکران ازسوی دیگر.هم چنین بلوغ چنین روندی است که بسترعینی وذهنی مناسب را برای گسترش هماهنگی و همبستگی میان جنبش های مختلف فراهم می سازد و .واگر درنظربگیریم که یکی ازعوامل اصلی قدرت رژیم درجدائی و پراکندگی و عملکرد جداگانه هرکدام ازاین جنبش بوده است آنگاه به اهمیت تکوین همبستگی و وشتاب دادن به آن بیشترپی خواهیم برد. بی تردید دراین میان جنبش های دانشجوئی بنا به گواهی تجربه، بالقوه دارای پتانسیل و امکان ایفاء نقش مهمی درتقویت وتخمیراین همبستگی ها می تواند داشته باشد.والبته ایفای چنین نقشی ازسوی جنبش دانشجوئی مستلزم پیش شرط هائی است که تحقق آن مستلزم بکارگیری راهبردهائی است که می توانیم آن ها را بطورفشرده درشش محورزیرجمع بندی کنیم:
1-
نخستین راهبرد، ضرورت رساترشدن هرچه بیشترصدا و گفتمان رادیکال و متعلق به چپ معطوف به جنبش های اجتماعی وطبقاتی ومدافعان آزادی و برابری است.بدیهی است که این صدا بدون مصاف نظری و سیاسی باسایر گفتمان های حاکم و متعلق به جامعه طبقاتی چه لیبرال ها وچه مدافعان نظام سیاسی حاکم قادرنخواهد بودکه صدای خود رامتمایزو فراگیرکند. گرچه شفاف کردن هرچه بیشتر این گفتمان و متبلورساختن آن درصفوف مستقل خود،یکی ازشروط تعیین کننده تحقق ظرفیت های بالقوه جنبش دانشجوئی(ونیزانجام وظایف فرادانشجوئی) است،اما خطاست هرآینه که به تنهائی این صدا واین گفتمان را معادل جنبش دانشجوئی تلقی کنیم:
2-
جنبش دانشجوئی بزرگترو فراترازآن است که بتوان آن را درقالب این یا آن گرایش جای داد.
بنابراین مطابق راهبرددوم، بهمان اندازه اهمیت محورنخست یعنی حضورمستقل این صدا، مهم است که صدای خود را معادل کل جنبش دانشجوئی نداند و خود راتنها بخشی ازآن بشمارآورد.نباید فراموش کنیم که برسمیت شناختن پلورالیسم وچندگونگی یکی ازمهمترین مشخصات این گونه جنبش هاست.والبته نیازی به گفتن ندارد که جمع کردن این دومهم بایکدیگر،یعنی درنظرگرفتن جنبش به مثابه کلیتی متکثر و درچهارچوب آن به تقویت گفتمان رهائی بخش ورادیکال پرداختن،بلوغی را می طلبد که ضرورت شفاف ساختن گفتمان رادیکال را نه فقط به حربه ای برای تکه پاره کردن جنبش ها تبدیل نکند،بلکه برعکس آنرا درجهت تقویت توانمندی کلیت جنبش متکثرورادیکالیزه کردن گام به گام آن دربستر تجربه خودِ جنبش بکارگیرد. روشن است که دست یافتن به چنین بلوغی تاچه حد درگرو جنگیدن با گرایشات سکتاریستی، هژمونی طلبانه،کیش رهبری وبا آن هائی است که شب وروزشان درجستجوی تعبیه سرو"سازمان" (هم نهاد وهم تئوری) برای جنبش،جهت هدایت وکنترل آن می گذرد.نباید فراموش کنیم که گفتمان کیش رهبری وتمامیت خواهانه با تن پوش های بسیارمتنوع ورنگارنگی ازجمله با تن پوش عاریتی "چپ" به ابرازوجود می پردازد که لازم است درهرشکل ولباسی افشاء و منزوی گردد.
3-
بی شک یک جنبش بالقوه میلیونی را نمی توان بدون خواستهای مشخص و ملموس و فراگیراعم ازصنفی و سیاسی قابل تصوردانست.بنابراین هرگونه بی توجهی به این گونه مطالبات به معنای نایده گرفتن عواملِ پا گرفتن ومبنای وجودی جنبش است.بدیهی است که مطالبات فقط صنفی نیستند،بلکه عموما خصلت صنفی- سیاسی دارند. بویژه درجامعه ما، بدلیل وجود یک رژیم تمامیت گراوایدئوژیک-مذهبی،که مداخله دائمی آن درکوچکترین بایدها ونباید های زندگی مردم،یکی ازمشخصه های اصلی آن است، پیوند تنگاتنکی بین عرصه های سیاس و صنفی وجود دارد.ولی وجوداین رابطه نزدیک نباید منجربه نقض قانونمندی فوق گردد.درواقع وجود چنان رابطه های تنگاتنگی بین مطالبات صنفی و سیاسی، تنها راه فراروی ازیکی به دیگری و ازطریق تعمیق خواستهای بیواسطه وجاری فراهم می کند و نه انکار و دست کم گرفتن آنها را.
4-
پای بندی به موازین ساختارهای جنبشی و حرکت جنبشی به مثابه راهبردچهارم. بی گمان درنظرگرفتن چندگونگی درچهارچوب مختصات اصلی جنبش،یعنی خصائل ضد استبدادی، برابری خواهانه وضدامپریالیستی جنبش دانشجوئی،وتوجه مطالبات پایه ای و مشترک قاطبه دانشجویان ازشروط لازمِ نگرش جنبشی است ولی نه هنوز کافی. هرآینه اگراین گفتمان درقالب ساختارها وعملکرد جنبشی کانالیزه نشود بیم آن می رود که ازمسیربالنده اش خارج شود.یعنی بایددراشکالی جریان یابد که بتواند بیشترین تعداد دانشجویان را بطورمستقیم درمبارزه برای اهداف خود درگیرساخته و درتصمیم گیری ها مشارکت دهد.بکارگیری چنین شیوه ای مستلزم آنست که همواره تأکید اصلی بروجودحداقل ساختارهرمی ومبتنی برنمایندگی دربالا وبرحداکثرمشارکت درپائین صورت گیرد. رویکردی که خود را درتأکید هرچه بیشتربرنقش مجامع عمومی درتصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها و درگفتگو و اقناع و بسیج دانشجویان براین بستر،درساختارهای افقی و دریک کلام بکارگیری وتقویت دمکراسی مستقیم و مشارکتی نشان می دهد.گزاف نخواهد بود اگربگوئیم که گسترش دامنه جنبش خود بنیاد وخود رهان دانشجوئی، باید تمرین های معطوف به عمل اجتماعی براساس ساختارهای فراسلسه مراتبی خود را ازهمین امروز شروع کند.
5-
جنبش دانشجوئی بنابه جایگاه طبیعی خود عموما دارای دورویکرد همزمان والبته مکمل هم هست.یکی معطوف به مطالبات وجنبش اخص دانشجوئی و دیگری آمیزش با سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی وتقویت آگاهی و مبارزات و همبستگی آن ها.وبهمین دلیل جداازمختصات خود ویژه ای که نیازمند تاکتیک ها و استراتژی اخص است،درعین حال بخش مهمی ازجنبش های عمومی را تشکیل می دهد که بهمین اعتبار همراه با سایرجنبش ها،درون کشتی بزرگتری قراردارد که نهایتا سرنوشتش با سرنوشت این کشتی پیوند خورده است.ازهمین رو ضرورت داشتن استراتژی کلان و گره زدن مبارزات خود با مبارزات سراسری ضرورتی گریزناپذیراست.نکته اصلی آنست که این دوعرصه استقلال نسبی خود را داشته و بهیچ وجه دربرابرهمدیگرقرارندارند ونباید آنها رادرتقابل با یکدیگرقرارداد. درحقیقت تکامل و تقویت این هردوعرصه لازم و ملزوم یکدیگرند. بدیهی است که یک جنبش دانشجوئی دارای نفوذ توده ای درمیان دانشجویان،خواهد توانست حول مطالبات مشترک وکلان، مشارکت فعال ترومؤثرتری با سایرجنبش های اجتماعی و مبارزات عمومی آن ها به عمل آورد تا هنگامی که خود یک جنبش ضعیف و پراکنده باشد.بنابراین راهبردبرپائی جنبش ِ جنبش ها،نیازمند یک جنبش دانشجوئی نیرومندو توده ای است.جنبشی که قادراست بااستفاده ازمطالبات مشترک وحلقات متداخل خود نقش مثبت و کارسازی را درمبارزه علیه ستم سیاسی-مذهبی،جنسی،
ملی وطبقاتی و رهائی اجتماعی(سوسیالیسم) به عمل آورد.
6-
ضرورت داشتن نگاه جهانی و پیوند با جنبش های جهانی ضدسرمایه داری دردنیائی که سرنوشت آحاد ساکنین آن روزبروز با یکدیگربیشترگره می خورد ودرهمان حال زحمتکشان همه کشورها،با دشمنان واحد ومتحدی روبرومی شوند که با کنترل همه اهرم های جهانی،فقرو تبعیض وتباهی را درهرنقطه جهان جاری می سازند،به تنهائی وبه صرف یک استراتژی بومی و معطوف به مرزهای ملی نمی توان به مقابله با چنین فلاکتی بپاخواست.ازاین رو یک استراتژی واقعی و کارآمد نمی تواند بدون وجه منطقه ای و جهانی قابل تصورباشد.درهمین رابطه ضرورت همبستگی و پیوند متقابل باجنبش های مترقی بین المللی ازیکسو ومشارکت درمبارزه علیه امپریالیسم ونظام حاکم برجهان وتهدیدات آن ازسوی دیگر،یکی ازمولفه های مهم جنبش های نوین است.وپاسخ به این نیازازسوی جنبش دانشجوئی ازاهمیت زیادی برخورداراست. 2007-04-25-05-02-86http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


به مناسبت 16 آذر،روزدانشجو
موقعیت جنبش دانشجوئی و چالش های آن
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

جنبش دانشجوئی ایران،درحال عبورازمرحله حساس وخطیری است. ولی فقیه ونماینده گان وی ازضرورت خانه تکانی در دانشگاه ها و تشکل های دانشجوئی سخن به میان می آورده اند وانجام یک ضد انقلاب فرهنگی دوم برای باصطلاح پاکسازی،باهدف تأمین مجدد سلطه بلامنازع رژیم بردانشگاه ها را دردستورکاردولت وهمه ارگان های سرکوب قرارداده اند. درهمان حال اصلاح طلبان درون و بیرون حکومتی همچون نهضت آزادی و عناصری چون تقی رحمانی ها ونئولیبرال هائی چون موسی غنی نژاد،ازهرطریق ممکن نظری و عملی به مقابله با برآمد نوین ورادیکال جنبش دانشجوئی برخاسته اند تاازطریق سوارشدن برموج آن،سکان هدایت این جنبش را بدست گیرند.درچنین شرایطی است که جنبش دانشجوئی با شعارهای رادیکال ومردمی نوینی پا به میدان عمل گذاشته است.چنان که با عزم خود برای حضورپررنگ دربرگزاری مراسم پرشکوه 16 آذرامسال،نه فقط توانست با خنثا کردن زمزمه های انتقال آن به امامزاده عبداله،که درحکم بازگذاشتن دست اوباشان رژیم برای بدست گرفتن ابتکارعمل بودبه دفاع جانانه ای ازسنت رزمنده دانشجوئی برخیزد،بلکه هم چنین با شکستن درب دانشگاه تهران و دیوارجدائی بین دانشجویان درون وبیرون آن، ودرشرایطی که رژیم با حالت فوق العاده گرداگرد محوطه دانشگاه را به محاصره خود درآورده بود،موفق شدتا تجمع پرشکوه و رزمنده خود را برگزارکند.بی شک برگزاری مراسم شکوهمند ومستقل 16 آذرنشانه تازه ای است از قرارگرفتن جنبش دانشجوئی درجایگاه طبیعی خود بعنوان یک جنبش ضداستبدادی وآزادیخواهانه، ضدامپریالیستی،و برابری طلبانه.آری جنبش دانشجوئی ایران باگرامیداشت افتخارآمیز16 آذرامسال،تولدنوین خود را باعبوراز خاکستر بیش ازدودهه رخوت و انفعال وپوست اندازی مراحل انتقالی تارسیدن به برآمد کنونی،جشن گرفت.
بی شک نگاهی به تحولات جنبش دانشجوئی درچندسال اخیر،بروشنی گام های روبجلوئی را که این جنبش برداشته است به نمایش می گذارد.کافی است نگاهی به شعارها و مطالبات وبیانیه های دانشجویان دراین چندسال وبطورمشخص شعارها وپلاکاردها،مقالات وبیانیه های مربوط به بزرگذاشت 16 آذرهمین امسال بیاندازیم تا به اهمیت راه پیمائی انجام شده درطی این سال ها پی ببریم.عبورازحاکمیت و جناح های رژیم ازیکسو و رویکرد به مطالبات پایه ای سیاسی و اجتماعی و نیزعطف توجه به جنبش های اجتماعی و مطالباتی مردم ازسوی دیگر،مشخصه بارزاین تحول است که می توان آن را بطورخلاصه نقل مکان سیاسی و عملی ازمرحله امید بستن به منازعات وشعارهای بالائی ها،بسوی متن جامعه واعماق بنامیم.نگاهی به مسیرطی شده هم چنین نشان می دهد که جنبش دانشجوئی باگزارازمراحل سرکوب های ناشی ازانقلاب ضدفرهنگی اول وتب وتاب اشغال سفارت وسپس دوران جنگ و افسون اصلاحات درون حکومتی وهم چنین اغواگری های اصلاح طلبان برون حکومتی،خوشبختانه توانسته است نه فقط ازمرحله نفی-نفی کلیت رژیم که رویداد 18 تیرازفرازهای برجسته وبیادماندنی آن بود- بگذرد،بلکه درهمان حال گام های مهمی را به سوی دست یابی به شعارها و مطالبات اثباتی وبامحتوای رهائی بخش بردارد.گرچه این تحول و دگرگونی هنوزهم در گام های اولیه خود قراردارد،اما این واقعیت چیزی ازاهمیت رویکرد تازه جنبش دانشجوئی نمی کاهد. باین ترتیب می توان ادعا کرد که جنبش دانشجوئی- دروجه غالب- پس ازچندین فقره پوست اندازی دردناک ومربوط به مراحل انتقالی، درجایگاه طبیعی وشایسته خود به عنوان یک جنبش اجتماعی مستقل و مدافع دموکراسی و برابری قرارگرفته است. دریک نگاه کلی می توان گفت که دوعامل بنیادی در طی بیش ازدودهه درایجادانحراف مسیر وانفعال تاریخی وآشفتگی صفوف جنبش دانشجوئی نقش کلیدی داشته است:نقش آفرینی وتقابل ارتجاعی وضدتاریخی رژیم تبه کارجمهوری اسلامی ومؤتلفین وحامیانش ازیکسو و امپریالیسم آمریکا ومدافعانش ازدگرسو.ستیزی که هردوسوی آن تلاش کرده اند که جامعه وبویژه جنبش دانشجوئی را به مثابه براده های فلزی جول قطب بندیی مورد نظرخویش طیف بندی کنند. (ازبحران سفارت و جنگ 8 ساله و بحران هسته ای می توان بعنوان مهم ترین فرازهای این کشاکش یاد کرد). بازبینی گذشته نشان می دهد که گرفتارشدن مبارزات دانشجوئی درتاروپود مانورها و طرفندهای این دونیروی فائقه،موجب دورشدن جنبش دانشجوئی ازجایگاه طبیعی وراستین خود با همان سه مشخصه آزادی خواهی،ضدامپریالیستی و برابری طلبی گردید.البته عبورازگردنه های فوق با بهای سنگینی بدست آمد.معهذاهنوزهم این خطروجود دارد،که فاصله گرفتن ازیک قطب ارتجاعی با توهم به یک قطب ارتجاعی دیگر و نزدیک شدن به آن همراه گردد. چرا که به تجربه دیده ایم کمبود آگاهی لازم،برانگیختگی و فوران نفرت ازیک جریان ارتجاعی مسلط، وچیره شدن استیصال ویاغلبه وسوسه باصطلاح میان ُبرزدن راه و گریزازپرداختن هزینه های لازم برای آزادی ورهائی،می تواند ضربات سنگینی به فرایند بلوغ انقلاب وارد آورد وبدین سان نطفه فاجعه دیگری دردل مبارزه علیه فاجعه موجود منعقد گردد. خوشبختانه تجربه گذشته وسمت گیری رویدادها و تلاش عناصرآگاه ومسئول ازمیزان آسیب پذیری فوق کاسته است،اما این هنوزبه طورکامل .دررابطه با این تجارب و سمت گیری رویدادها می می توان به فاجعه عراق وروشن شدن ماهیت ادعاهای باصطلاح دموکراسی خواهانه امپریالیستها درکشورهای همسایه و ناکامی های نئولیبرالیسم درکشورهای امریکای لاتین و سایرنقاط جهان وادعای پوچ پایان تاریخ اشاره کرد،که تاحدی موجب کندشدن تاخت وتاز گفتمان های متعلق به نحله های مختلف بورژوازی نئولییرال گردیده، اشاره کرد.شکسته شدن این فضا درعین حال به معنی ایجاد فضای گشایشگر برای گفتمان سوم ورادیکالی است که به سهم خود تأثیرمهمی درقرارگرفتن جنبش دانشجوئی درجایگاه طبیعی خود داشته است.
باهمه این ها همانطور که اشاره شد، جنبش دانشجوئی فقط گام های اولیه و مهمی را دراین سمت وسو برداشته است واین هنوزنه به معنای برداشتن همه گام های لازم است و نه حتا به معنای تثبیت گام های برداشته شده.هنوزچالش ها ونبردهای مهمی درپیش است که تدارک مناسب آن ها وظایف خطیرامروزرا تشکیل می دهند.نبردهائی که هوشیاری،آگاهی وبلوغ به مراتب بیشتر و سازماندهی مناسبی را می طلبد.واقعیت آن است که امروز ما با یک بحران چندوجهی گلاویزهستیم که پاسخ گوئی به آن، استراتژی وحرکات چندوجهی و پیچیده ای را می طلبد که لازم است بطورهمزمان بکارگرفته شوند.آن چه که دراین میان امیدوارکننده است،آنست که نیروی دانشجوئی بالقوه دارای پتانسیل وظرفیتی است که درصورت داشتن یک جهت گیری واستراتژی مناسب ورهائی بخش،می تواند نقش مهمی درگذارازاین گردنه های نفس گیر داشته باشد.این ظرفیت بالقوه ازعوامل عینی مهمی چون کمیت میلیونی، خاستگاه طبقاتی اکثرا متعلق به اقشارولایه های ازمیانی به پائین ترِ دانشجویان، گستردگی دانشگاه ها دراکثرنقاط شهری ایران، ترکیب جمعیتی جنسی وسنی وچندملیتی آن که موجب وجود حلقات مناسب اتصال با سایرجنبش های اجتماعی و ملت های تحت ستم می گردد،سرجشمه می گیرد.وجود چنین مختصاتی سبب شده که جنبش دانشجوئی ازنزدیک با طعم انواع ستم ها ومحرومیت ها آشنا بشود.نظیر انواع فشارها و تنگناهای معیشتی، نبود چشم اندازامیدوارکننده شغلی درپایان تحصیلات دانشگاهی، خاستگاه طبقاتیِ فرودست بسیاری ازدانشجویان. ترکیب این عناصربا آگاهی وسنت درخشان مبارزات دانشجوئی،درمجموع زمینه های مناسبی برای گره خوردن این جنبش با سایرجنبشهای اجتماعی فراهم ساخته است.بی شک اگراین پتانسیل عظیم اجتماعی درقالب استراتژی و تاکتیکهای مناسب خود را متحقق کند، می تواند تأثیرقابل توجهی درارتقاء کل جنبش مردم ایران وجهت گیری آن داشته باشد.
البته باید اضافه کنیم که درایفای نقش فوق جنبش دانشجوئی با آزمون ها وچالش های مهمی مواجه است که مهمترین آنها بقرارزیراست:
الف-یکی ازشروط اصلی،همانا تقویت و نیرومندترشدن هرچه بیشترصدا و گفتمان رادیکال و متعلق به چپ معطوف به جنبش های اجتماعی است. صدا ونیروئی پیگیر که دروهله نخست به تواند بازتاب دهنده مطالبات راستین جنبش دانشجوئی ومبارزات آن باشد.بدیهی است که این صدا بدون مصاف نظری و سیاسی باسایر گفتمان هاو صفوف مدافع نظام های سیاسی و طبقاتی موجود قادرنخواهد بودکه صدای خود را فراگیرکند.
گرچه شفاف کردن هرچه بیشتر این گفتمان و متبلورساختن آن درصفوف مستقل خود،یکی ازشروط تعیین کننده تحقق ظرفیت های بالقوه جنبش دانشجوئی است،اما خطاست هرآینه که این صدا واین گفتمان را معادل جنبش دانشجوئی تلقی کنیم.
ب- جنبش دانشجوئی بزرگترو فراترازآن است که بتوان آن را درقالب این یا آن گرایش جای داد. بنابراین بهمان اندازه محورنخست یعنی حضورمستقل این صدا، مهم است که این صدا خود را معادل کل جنبش دانشجوئی نداند و خود راتنها بخشی ازآن بشمارآورد.نباید فراموش کنیم که برسمیت شناختن پلورالیسم وچندگونگی یکی ازمهمترین مشخصات این گونه جنبش هاست.والبته نیازی به گفتن ندارد که جمع کردن این دومهم بایکدیگر،یعنی درنظرگرفتن جنبش به مثابه کلیتی متکثر و درچهارچوب آن به تقویت گفتمان رهائی بخش ورادیکال پرداختن،بلوغی را می طلبد که ضرورت شفاف ساختن گفتمان رادیکال را نه فقط به حربه ای برای تکه پاره کردن جنبش ها تبدیل نکند،بلکه برعکس آنرا درجهت تقویت توانمندی کلیت جنبش متکثرورادیکالیزه کردن گام به گام آن دربستر تجربه خودِ جنبش بکارگیرد.
ج-بی شک یک جنبش بالقوه میلیونی را نمی توان بدون خواستهای مشخص و ملموس و فراگیراعم ازصنفی و سیاسی قابل تصوردانست.بنابراین هرگونه بی توجهی به این گونه مطالبات به معنای نایده گرفتن عواملِ پا گرفتن وقوام یک جنبش است.بدیهی است که مطالبات فقط صنفی نیستند،بلکه عموما خصلت صنفی- سیاسی دارند. بویژه درجامعه ما، بدلیل وجود یک رژیم تمامیت گرا،که مداخله دائمی آن درکوچکترین بایدها ونباید های زندگی مردم،یکی ازمشخصه های اصلی آن است، پیوند تنگاتنکی بین عرصه های سیاس و صنفی وجود دارد.ولی وجوداین رابطه نزدیک نباید منجربه نقض قانونمندی فوق گردد.درواقع وجود چنان رابطه های تنگاتنگی بین مطالبات صنفی و سیاسی، تنها راه فراروی ازآنها را ازطریق تعمیق خواستهای بیواسطه وجاری فراهم می کند و نه انکار و دست کم گرفتن آنها را.
د-پای بندی به موازین ساختارهای جنبشی و حرکت جنبشی.
بی شک درنظرگرفتن چندگونگی درچهارچوب مختصات اصلی جنبش،یعنی خصائل ضد استبدادی وضدامپریالیستی وبرابری خواهانه جنبش دانشجوئی،وتوجه مطالبات پایه ای و مشترک قاطبه دانشجویان بخشی ازشروط لازمِ نگرش جنبشی است ولی نه همه آن. واگراین گفتمان درقالب ساختارها وعملکرد جنبشی خود کانالیزه نشودمی تواند ازمسیربالنده اش خارج شود. بنابراین لازم است که ساختارها اکیدا درخدمت جنبشی بودن ودرانطباق با آن باشد.یعنی به شکلی که بتواند بیشترین تعداد دانشجویان را بطورمستقیم درمبارزه برای اهداف خود درگیرساخته و درتصمیم گیری ها مشارکت دهد.بکارگیری چنین شیوه ای مستلزم آنست که همواره تأکید اصلی بروجودحداقل ساختارهرمی ومبتنی برنمایندگی دربالا وبرحداکثرمشارکت درپائین صورت گیرد. رویکردی که خود را درتأکید هرچه بیشتربرنقش مجامع عمومی درتصمیم گیری و تصمیم سازی و درگفتگو و اقناع و بسیج دانشجویان براین بستر، ودرساختارهای افقی و کمترعمودی ومبتنی برسلسه مراتب فرماندهی،برهم آهنگ سازی بخش های مختلف جنبش دانشجوئی بجای تصمیم گیری دربالا و درنهادهای فوقانی برفرازسردانشجویان وسپس ابلاغ آن ها به بدنه ودریک کلام بکارگیری دمکراسی مستقیم و مشارکتی نشان می دهد.گزاف نخواهد بود اگربگوئیم که گسترش دامنه جنبش خود بنیاد وخود رهان دانشجوئی، باید تمرین های مبادرت به عمل اجتماعی براساس ساختارهای فراسلسه مراتبی خود را ازهمین امروز شروع کند.بی شک حرکت دراین راستا، نه فقط درمجموع قدرت آسیب پذیری جنبش را دربرابراستبداد کاهش می دهد،بلکه تأثیرگذاری آن را برجنبش های دیگردوچندان می سازد.
ه-جنبش دانشجوئی جداازمختصات خود ویژه ای که تاکتیک ها و استراتژی های خود را می طلبد،درعین حال بخش مهمی ازجنبش عمومی را تشکیل می دهد که بهمین اعتبار همراه با سایرجنبش ها،درون کشتی بزرگتری قراردارد که نهایتا سرنوشتش با سرنوشت این کشتی پیوند خورده است.ازهمین رو ضرورت داشتن استراتژی کلان و گره زدن مبارزات خود با مبارزات کلان و سراسری ضرورتی گریزناپذیراست.نکته اصلی آنست که این دوعرصه بهیچ وجه دربرابرهمدیگرقرارندارند ونباید آنها رادرتقابل با یکدیگرقرارداد. درحقیقت تکامل و تقویت این هردوعرصه لازم و ملزوم یکدیگرند. بدیهی است که یک جنبش دانشجوئی دارای نفوذ توده ای درمیان دانشجویان،خواهد توانست حول مطالبات مشترک وکلان، مشارکت فعال ترومؤثرتری با سایرجنبش های اجتماعی و مبارزات عمومی آن ها داشته باشد تا وقتی یک جنبش ضعیف و پراکنده ای باشد.بنابراین راهبردبرپائی جنبش جنبش ها،نیازمند یک جنبش دانشجوئی نیرومندو توده ای است.جنبشی که قادراست بااستفاده ازمطالبات مشترک وحلقات متداخل خود نقش مثبت و کارسازی را درمبارزه علیه ستم سیاسی-مذهبی،جنسی، ملی وطبقاتی و رهائی اجتماعی به عمل آورد.
و-ضرورت داشتن نگاه جهانی و پیوند با جنبش های جهانی ضدسرمایه داری.
دردنیائی که سرنوشت آحاد ساکنین آن روزبروز با یکدیگربیشترگره می خورد ودرهمان حال زحمتکشان همه کشورها،با دشمنان واحد ومتحدی روبرومی شوند که با کنترل همه اهرم های جهانی،فقرو تبعیض وتباهی را درهرنقطه جهان جاری می سازند،به تنهائی وبه صرف یک استراتژی بومی و معطوف به مرزهای ملی نمی توان به مقابله با چنین فلاکتی بپاخواست.ازاین رو یک استراتژی واقعی و کارآمد نمی تواند بدون وجه منطقه ای و جهانی قابل تصورباشد.درهمین رابطه ضرورت همبستگی و پیوند متقابل باجنبش های مترقی بین المللی ازیکسو ومشارکت درمبارزه علیه امپریالیسم وتهدیدات آن ازسوی دیگر،یکی ازمؤلفه های مهم جنبش های نوین است. وپاسخ به این نیازدرموردجنبش دانشجوئی از اهمیت زیادی برخورداراست.
2006-12-07 – 16-09-85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
ب

Tuesday, November 21, 2006

برای درهم شکستن یورش رژیم!
تقی روزبهTaghi_roozbeh@yahoo.com
درروزهای اخیر،درمیان دهها و صدها رویدادی که هرروزوهفته وماه بوقوع می پیوندد، شاهد دورویدادتکان دهنده یعنی قتل یک دانشجو بدست آدم کشان رژیم ودستگیری منصوراسانلوفعال سرشناس سندیکای کارگری هستیم .
این نوشته کوتاه برآن است تا ازخلال همین دورویداد نقبی به وضعیت عمومی جنبش ونقاط قوت و آسیب پذیرآن بزند.
-
درآستانه 16 آذر،رژیم یک باردیگردست به جنایتی هولناک زد وبدست یکی ازمزدوران بسیجی خود درسبزواردانشجوی پسری را به بهانه صحبت با یک دختردانشجوی دیگر،به قتل رساند.یک نمود عریان ازماهیت وعملکردروزانه و تبه کارانه رژیم ودرکسوت یک ولی فقیه کوچک وتمام عیاری که درآن هرمزدوروابسته به دستگاه ولایت می توانددرهررده ای همزمان درنقش قاضی،دادستان ومجری ظاهر شود.البته مطابق معمول برای بیرون کشیدن خود از این گونه مخمصه ها،رژیم آن را بحساب اقدام خود سرانه ولی غیرقابل اجتناب یک بسیجی سرشارازغیرت مذهبی و بخشم آمده از توهین به مقدماست مذهبی خواهد گذاشت، تامبادا برای یک لحظه هم شده پاسداران و بسیجی های مزدورخود را دچاردلسردی و تردید نکند.اماهمانطورکه واکنش های سریع واولیه محافل وتشکل های دانشجوئی نشان می دهد،خوشبختانه حنای تزویروریای رژیم بی رنگ است واین گونه ترفندهادراین دیار، دیگرنمی تواندکسی را بفریبد.محکوم کردن رژیم و بطورمشخص نهاد سپاه پاسداران که به مأموریت ازدستگاه ولایت درصدداست تا دانشگاه ها را به پادگان های مطیع وگوش بفرمان خود تبدیل کند،نشان می دهد که افکارعمومی به خوبی به معنا ونقش این گونه"افراد ومحافل خودسر"پی برده است. وبطریق اولی به معنای وعده های مزورانه ای که معمولادرپی بروزاین گونه جنایت ها برای تشکیل هیئت های تحقیق داده می شود،وهدفی هم جزمشمول مرورزمان کردن فاجعه وعقیم ساختن واکنش های مؤثر اعتراضی را دنبال نمی کند.
-
دستگیری مجدد اسانلو درفاصله کمی پس ازآزادی مشروط وی بدنبال یک بازداشت طولانی 8 ماهه و درحالی که هنوزباندهای روی چشم جراحی شده خودرا برنگرفته بود،نشان می دهد که تاچه حدرژیم نگران خیزش جنبش های مستقل کارگری ودست یابی آنان به تشکل های مستقل وچهره های شناخته شده ومتعلق به آن است.درجامعه ولایت زده آنها،حقی بنام اپوزیسیون بودن وجودندارد. بلکه دربهترین حالت تنها می توان نقش "اپوزیسیون" را بازی کرد.وایفای این نقش هم فقط می تواند توسط نیروهای خودی که دامنه آن نیزروزبه روزتنگ تروخودی ترمی شود وکسانی که صرفا دارای "سلایق" دیگری هستند،برآید.درچنین نظامی،ولی فقیه تنها می تواند تجسم یک امت صغیروتوده وار باشد.وبنابراین طلوع یک جامعه متکثر و متکی برنهادهای خود بنیاد، درحکم شکستن شیشه عمراین نظام است. اما علیرغم همه این ها، تحقق وپیاده کردن این رؤیا دارد باگذشت هرروز به کابوسی برای رژیم تبدیل می شود.چرا که جامعه، حیات و ممات خود را درگرومبارزه بی وقفه بااین مالیخولیا می بیند،درنبردی مداوم ورویارودرتمامی سطوح ازرأس هرم و دستگاه ولایت گرفته تا قاعده هرم. ازمقاومت به اشکال گوناگون دربرابرفرامین ولی فقیه تا مقاومت دربرابرامرونهی یک بسیجی دون پایه. دردانشگاه و کارخانه و خیابان ودرهرنقطه ای ازکشور،به نمایان ترین وجهی شاهد مبارزه علیه قیمومت طلبی فراگیر ومبارزه برای رهائی و آزادی وبرابری هستیم.
نگاهی به فراسوی این دورویداد،هم چنین چند نکته مهم را دربرابرما قرارمی دهد:
نخست آن که معلوم شده اقدامات معمول مهارکننده شامل تهدید وفشار و"ستاره" دارکردن و یا آویزان کردن شمشیر تهدیدوپرونده سازی وبازداشت برفرازسرفعالین و تهدید به بازداشت مجدد کسانی که باهزاران قیدو بند اززندان آزاد شده اند، فاقد کارآئی لازم است.بعبارتی دیگر حربه سرکوب بروال کنونی در به تمکین واداشتن جنبش مقاومت، با شکست و ناکامی مواجه شده ورژیم برای ایجاد رعب و ترس بیشتر، بیش ازپیش ناچارمی گردد که درقالب کانگستر و آدم دزد و آدم کش وارد میدان عمل بشود.
ازسوی دیگر،اگردرنظربگیریم که هرسرکوبی برای خاموش کردن مقاومتی است که صورت می گیرد،آنگاه به موازات مشاهده سرکوب وگسترش آن،همزادآن یعنی مقاومت وگسترش آن را نیزباید مشاهده کنیم. چراکه مقاومت و سرکوب دوهمزادی هستند که پابه پای هم پبش می روند ووجودیکی مبین وجود آن دیگری است.این گونه نگاه کردن به مسأله البته بشیوه برهان خلف است واستفاده ازبرهان خلف نیز بعنوان یک استدلال مکمل و برای آنانی،که ازقضا کم هم نیستند، وعادت دارند فقط نیمه خالی لیوان را به بینند بی فایده نیست. برای نشان دادن آن که لیوان، نیمه پری هم دارد ولازم است که ما همواره درارزیابی های خود به آن نیز توجه کنیم.اما گذشته از فایده مزبور،این نیزواقعیتی است که اکنون درجامعه خودمان،مقاومت ازسطوح زیرزمینی،ناخوداگاه ونامرئی فراتررفته.بطوری که برای نشان پدیده ای که هرروز وهرلحظه ودرهرکوی وبرزن،درمیان لایه های گوناگون اجتماعی اعم از کارگران،دانشجویان وزنان و ملیت های تحت ستم و هنرمندان واقلیت های مذهبی ودگراندیشان و... جاری است نیازچندانی به متوسل شدن برهان خلف نیست.چراکه پژواک این مقاومت ها، هرساعت وهرروز،درجای جای کشورمان،بصورگوناگون،اعم ازتجمع وفریاداعتراض،طرح مطالبات وانتشار بیانیه ها وانتقال پیام ها،از درون سلولها وزندان های رژیم تا درون کارخانه ها و محلات و خیابانها ودانشگاه ها و...همواره دربرابرگوش ها و چشمانمان جاری است.
بنابراین اولین نکته مهم آنست که نگذاریم مقاومت گسترده موجود درپشت سرکوب و قدرت نمائی رژیم مغفول و پنهان بماند. هدف رژیم ازتیزکردن لبه سرکوب نیزچیزی جزمرعوب و مغفول ساختن این مقاومت جاری وهم اکنون موجود ولاجرم غفلت ازپرداختن به آن و بالیدن آن نیست.
-
تیزکردن لبه سرکوب علیرغم این ادعای رژیم که مقابله با بحران هسته ای را بعنوان اولویت نخست خود اعلام می کند،نشان دهنده واقعیت دیگری است.وآن این که سرکوب مردم وفعالین اجتماعی باهدف تثبیت پایه های لرزان استبداد و استثمار،اولویت نخست او را تشکیل می دهد.واین البته جنبه ای از خصلت اغواگرانه وفراافکنانه بحران هسته ای است که رژیم بعنوان یکی ازدوقطب مولد این بحران درتلاش است تا تحت پوشش آن، به هدف خود برسد.چنانکه می دانیم ودیده ایم، درمقطع بحران سفارت نیزهمین سیاست دامن زدن به تضادهای خارجی را بامهارت کامل بعنوان دستمایه ای برای تصفیه حساب های داخلی و سرکوب مطالبات انقلاب بکارگرفت. پس مسأله اصلی ونهائی رژیم، مرتفع ساختن خطرشعله ورشدن جنبش مقاومت توده ای است. جنبش ومقاومتی که خوشبختانه گرچه اصالت وریشه درونی دارد،اما رژیم سخت تمایل دارد که بدان انگ وابستگی به قدرت های بزرگ،که البته شب وروز برای تحت کنترل قرارداد آن درتلاشند، بزند.
-
این که رژیم با چنین "جسارتی" بی واهمه ازمجازات خود، به اقداماتی تحریک آمیز چون قتل دانشجو و یا دستگیری یک فعال سرشناس کارگری مبادرت می ورزد،بهیچ وجه تصادفی نیست.بلکه فقط نشان می دهد که رژیم با وقوف به شکاف های هنوزموجود بین دامنه سرکوب ودامنه مقاومت،برآنست که حداکثربهره را ازتوازن موجود برای جلوگیری ازبهم خوردن آن ببرد.
-
واقعیت دیگر آن است که جنبش و مقاومتی که ازآن سخن می رانیم،اکنون خود را اساسا درنبردها ومبارزات موضعی بی شمار،گسترده ولی پراکنده نشان می دهد.یعنی درقالب خرده جنبش های بیشماری درسطح دانشجوئی و کارگری و زنان و ... . بنابراین ما شاهد حضور جنبش ها هستیم ولی نه هنوز جنبشِ جنبش ها. بنابراین گسترش وپیوند افقی این جنبش ها بایکدیگر ازیکسوو گسترش هرکدام ازآنها درجهت پایگان اجتماعی خود ازسوی دیگر،مهمترین عاملی است که می تواند توازن قوا را بسود جنبش وبرقراری معادله نتوانستن بالائی ها ونخواستن پائینی ها فراهم کند.
واگردرنظربگیریم که واقعیت یافتن این جنبش های بیشمار به مثابه مصالح اولیه و پایه ای برای بنانهادن یک جنبشِ جنبش ها،جنبشی متکثر ومبین وحدت درکثرت، ازچه اهمیت بنیادینی برخورداراست، آنگاه به اهمیت فراهم آمدن این زیرساخت ها و مصالح پایه ای تشکیل دهنده جنبشِ جنبش ها ازیکسو ومعطوف شدن تلاش ها به این گام دوم راهبردی وکیفی دربهم زدن توازن قوای موجود ازطرف دیگرپی خواهیم برد.البته نیازبه گفتن ندارد که چنین جنبشی یک شبه وبه صرف اراده وآرزوی این یاآن فرد واین یاآن جریان شکل نخواهد گرفت.بااین همه تلاش های هدفمند،مشترک و مداوم همه آگاهین وفعالین مبارزات اجتماعی به سیرتکوین جنبش،درشتاب دادن دادن می تواند نقش کلیدی بازی کند.بشرط آنکه همه پاروها،دراین رودخروشانی که همه درمتن آن قرارگرفته ایم، درجهت همسوئی بکارگرفته شود.
مسأله اصلی آنست که بدانیم جویبارهای بسیارگوناگونی هم اکنون براه افتاده اند ورژیم درفازمسدودکردن مجاری آن ناکام مانده است. وهم اکنون نیز سخت نگران به هم پیوستن آنها و تشکیل شط خروشانی ازپیوستن آنها به یکدیگراست. آماج ومعنای سرکوب های اخیرنیز پراکندن بذر رعب ووحشت باهدف فلج کردن توان فراروی جنبش وازکارانداختن عناصری است که می توانند این جویبارها را بهم متصل کنند.واگرازاین منظربه معنای این رویدادهابنگریم،خواهیم دیدکه علیرغم آن که رژیم خود رادرموقعیت تعرض قرارداده وظاهرا سخت و قدرتمند بنظرمی رسد،اما درمحتوا وگوهرخود،نیروی محرکه این تهاجم را چیزی جزترس ازفروریزی کامل پایه های اقتدار و جلوگیری ازبهم پیوستن این جویبارها،وممانعت ازشکل گیری حلقه دوم مقاومت ولاجرم بهم خوردن توازن قوای موجود،تشکیل نمی دهد.
-
والبته قرارگرفتن درچنین شرایط خطیری،وظایف مهمی را دربرابرهمه فعالین مبارزات اجتماعی وسیاسی قرارمی دهد.آن ها باید بتوانند نقش حساس خود را دردرهم شکستن تعرض رژیم وبرقرارکردن حلقه دوم مقاومت بکارگیرند. شکست رژیم درفازنخست و خفه کرتن هرگونه مقاومت، البته اعتمادبنفس لازم واولیه را دربرابر پوشالی بودن اقتدارژیم فراهم می رود، اما این به معنای آسان گرفتن چالش های فازجدید مبارزه نیست.برعکس ازآنجا که شکل گیری حلقه دوم،درعین حال به معنای تنگ ترشدن حلقه طناب به گردن استبداد است،لاجرم با مقاومت و خشونت ولگدپراکنی بیشتری ازجانب آن مواجه می شود. وبهمین دلیل نیازمند فداکاری و تلاش های دوچندان است.
بی شک دردرهم شکستن این یورش رژیم،صرفنظرازمقاومت تعیین کننده جنبش ها وفعالین داخل کشور،نباید نقش مکمل و پشتیبانی کننده نیروهای مدافع زحمتکشان و دموکراسی درخارج کشور رادست کم گرفت.آنها نه فقط بعنوان بخشی ازاین جنبش وظایف معینی بعهده دارند،بلکه هم چنین دارای امکانات بالفعل وبالقوه مهم لجستیکی درعرصه های گوناگون عملی و سیاسی و نظری درپشتیبانی وتقویت جنبش ودرهم شکستن تهاجم رژیم هستند.امکانات و ظرفیت هائی که تاکنون تنها گوشه کوچکی ازآن مورداستفاده قرارگرفته است.
******
درجوامع طبقاتی، دولت ها علیرغم آن که درماهیت خود بیان کننده سلطه طبقاتی هستند،اما دوام وبقاء خود را عمومامدیون ایفای نقشی هستند که بعنوان میانجی وداور درمنازعات طبقاتی واجتماعی ظاهرمی شوند وبه بهانه دفاع از کیان جامعه وحفظ امنیت آن نقش واقعی خود به پیش می برند. به اندازه ای که دولت ها ازاین نقش میانجیگرانه خود،فاصله می گیرند بهمان اندازه ازپوشش توجیه کننده بقاء خود دورشده و شکننده ترمی شوند. تردید نکنیم، دولتی که ناچارمی شود درنقش گانگستروآدم کش ظاهرگردد،نشان دهنده آنست که علیرغم همه هراس افکنی ها وعربده کشی ها،دربنیادهای وجودی خود سخت شکننده ترشده است.درچنین شرایطی است که با آگاهی مدافعان دمکراسی و آزادی و برابری به کنه روندها ومداخله در سمت گیری آن ها بسود اهداف برنامه ای خود، تلاش های سرکوب گرانه وظاهراجسارت آمیزرژیم می تواند ازقضا برخلاف هدف های آن، منجر به تقویت شکل گیری حلقه دوم مقاومت وقوام گرفتن جنبشِ جنبش ها گردد.نباید فراموش کنیم که نبردهای فردا ازدل نبردهای امروزبیرون می آید و عقب نشاندن رژیم درنبردهای امروز است که راه پیروزی نبردهای آینده را هموارمی کند. پس باهمه توان خود برای محکوم کردن آدم کشی و آزادی اسانلو و همه زندانیان وبرای فلج کردن حربه سرکوب وهموارساختن پیروزی های فردا بکوشیم
.


نظرهای شما: Post a Comment

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?